جدول جو
جدول جو

معنی زقاقی - جستجوی لغت در جدول جو

زقاقی
(زُ قی ی)
منسوب به زقاق که کوچه و برزن باشد، یعنی مردم کوچه گرد و بی سر و پا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقاقی
تصویر اقاقی
(دخترانه)
اقاقیا، درختی زینتی که گلهای سفید خوشه ای ومعطر دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زقاق
تصویر زقاق
کوچه، کوچۀ تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
آنکه بر مائده آب خورد و در دهن او طعام باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَقْ قا)
خیک فروش. (دهار). منسوب است به زق که عمل خیک فروش و خیک دوز را افاده می کند. (الانساب سمعانی). خیک ساز. خیک فروش. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
علی بن قاسم التجیبی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به زقاق. او راست: لامیه الزقان و آن منظومه ای است در فقه مالک. رجوع به معجم المطبوعات شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
جمع واژۀ زق ّ. زقاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زق و زقاق شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
جمع واژۀ زق ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) رجوع به زق شود
لغت نامه دهخدا
مجاز بحر (تنگه) میان طنجه و جزیرهالخضراء مقصود تنگۀ جبل الطارق است (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
فریاد و بانگ کننده، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)،
خروس، (اقرب الموارد) (آنندراج)، و رجوع به زواقی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
راه دریا میان طنجه و جزیره خضرا به مغرب. (منتهی الارب) (آنندراج). دریای زقاق. خلیج زقاق. بحرالزقاق: و هذا الخلیج (الفاصل بین سبته و الاندلس) تسمیه اهل المغرب و اهل الاندلس الزقاق. (مروج الذهب، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به معجم البلدان و الحلل السندسیه ج 2 ص 315، 317، 319، التفهیم بیرونی چ همائی ص 169، 199 و نزهه القلوب ج 3 ص 236، 277 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
چوزۀ کبک. قلب زعاقیق است. و واحد آن زقوع است یا نیامده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). چوزه های کبک و فره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام طایفه ای از اکراد آذربایجان که بسبب مهاجرت با ترکان شاهسون مذهب شیعه را پذیرفته اند. (از تاریخ کرد ص 123)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ رَ)
دهی از دهستان میلانلو از بخش شیروان شهرستان قوچان در 60 هزارگزی جنوب باختری شیروان و 9 هزارگزی باختر مالروعمومی امیران به زین آباد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 265 تن. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و پنبه و توتون. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَزْ زا)
نسبت است به قزاق.
- آجر قزاقی، نوعی از آجر که طول آن بیش از عرض آن است و قسمی از آن را در روی ساختمانها به کار برند. در مقابل آجر نظامی
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع واژۀ زاقی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فریاد و بانگ کننده و خروس. (آنندراج).
- امثال:
هو اثقل من الزواقی، لانهم کانوا یسمرون فاذا صاحت الدیکه تفرقوا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زاقی شود
لغت نامه دهخدا
(زَرْ را)
حیله گری. شیادی. خدعه گری:
با معجز انبیا چه باشد
زراقی و بازی دوالک.
ابوالفرج رونی.
نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت
که خود را بر تو می بندم به سالوسی و زراقی.
سعدی.
پایمال معاشرت کردم
هرچه سالوس بود و زراقی.
سعدی.
تا چند ازین حیله و زراقی
جز جرعه نمی دهد مرا ساقی.
شمس طبسی
لغت نامه دهخدا
(دَقْ قا)
گازری. (ناظم الاطباء). و رجوع به دقاق شود.
- دقاقی کردن، کوفتن و دق کردن. (ناظم الاطباء).
- ، گازری کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاقی
تصویر قاقی
از ریشه پارسی کاکی نان کاکی منسوب به قاق: نان قاقی
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از دسته شبدرها از تیره پروانه واران که اصلش از آمریکای شمالی است. این درخت بارتفاع 25 متر هم ممکن است برسد. گلهایش خوشه یی سفید یا صورتی و خوشبوست، عصاره درخت کرت، درختی از دسته گل ابریشمها جزو تیره پروانه واران که در حدود 300 گونه از آن در نواحی مختلف دیده شده. بعضی از گونه های آن بصورت درختچه است و خار دارد چوب آن نسبته سخت و محکم است اقاقیا عقاقیا اقاسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواقی
تصویر زواقی
جمع زاقی، فریادها، بانگ کنندگان، خروسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقاق
تصویر زقاق
خیک ساز خیک فروش
فرهنگ لغت هوشیار