جدول جو
جدول جو

معنی زغزغیه - جستجوی لغت در جدول جو

زغزغیه
(زُ زُ غی یَ)
لغتی است مر بعض عجم را. یقال: کلمته بالزغزغیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یک نوع طایفۀ وحشی و محاورۀ وحشیانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زغزغیه
(زَ زَ غی یَ)
نوعی از طعام که از آرد و روغن ترتیب دهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) عصیده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زُ وَ یَ)
از ’زوی و’، دیگ بزرگ که یک شتر گوشت پزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زوازیه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ زی یَ)
قبیله ای است. (منتهی الارب). بنوغزیه قبیله ای است از طیی ٔ و همچنین از هوازن، و از ایشان است دریدبن الصمه و همو گوید:
و هل انا الاّ من غزیه ان غوت
غویت و ان ترشد غزیه ارشد.
(از تاج العروس ذیل غزا).
رجوع به غزیه بن جشم شود
لغت نامه دهخدا
(غَسْ سا)
جایی است نزدیک فید و با آن یک روز فاصله دارد، و در آنجا آبی هست که آن را غمر غزیه نامند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ)
مردم سبک و چست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تهمت کرده در حسب و نسب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ زُ)
احساس ناملایم در زخم و جراحت و جای سوختگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
آن زن که شویش به غزو شده باشد. (مهذب الاسماء) : امراءه مغزیه، زن که شوی او با دشمن جنگ کرده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ناقه مغزیه، شتر ماده که مدت حمل او که یک سال است درگذشته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ماده شتری که از مدت حمل او که یک سال باشد یک ماه گذشته باشد و گویند از یک سال تجاوز کرده و هنوزنزائیده باشد. (از اقرب الموارد) ، اتان مغزیه، ماده خری که پس انداخته باشد بچه آوردن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ خَ)
با کنج دهان خوردن بی اشتهای نفس چنانکه گوئی بدان مکره است. غزغز، اکل بشدقه من غیر شهوه کأنه مکره علیه. (اقرب الموارد) ، سوراخ کردن به ضربت. نیش زدن: اخذ سکیناً و غزغز فی رجلیه، متأثر کردن و سوزاندن زبان. متأثر کردن ذائقه. سوزاندن. باعث سوزش شدن، احساس درد شدید ناگهانی، احساس سوزش خفیف در جلد، نیش خوردن. (دزی ج 2 ص 211)
لغت نامه دهخدا
(غَ غَ زَ)
مرغ دشتی. دجاجه لبری. غژغژه. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 185 ب). در فرهنگهای دیگر دیده نشد و ظاهراً مصحف غرغره است. رجوع به غرغره شود
لغت نامه دهخدا
(غُ غُ زَ)
همان غزغزاست. (اقرب الموارد). رجوع به غزغز و غزّ شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
زن خشنی که خودرا بر مردان اندازد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
زمین درشت، پشتۀ خرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، پر مرغ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد) ، اطراف پر. (اقرب الموارد) (المنجد). کرانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بَ هََ)
برانگیختن بر کارزاردشمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ بی یَ)
بند کشتی گیری شغزب. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از نشوءاللغه ص 19). شغربیه. و رجوع به شغزب و شغزبه و شغربیه شود
لغت نامه دهخدا
(زُ ی یَ)
نوعی از سگ. (از صبح الاعشی ج 2 ص 43)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ بی یَ)
بئر زغربیه، مانند بئر زغرب، یعنی چاه بسیارآب. (از اقرب الموارد). رجوع به زغرب شود
لغت نامه دهخدا
زیرزمین. انبار. (از دزی ج 1 ص 586)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَرْ رُ)
سستی سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : زغزغ کلامه ، قالۀ ضعیفاً و لم یخلص معناه. یقال: لاتزغزغ الکلام و بین الحق. (اقرب الموارد) ، پنهان کردن چیزی، ارادۀ گشادن سرمشک کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). (از اقرب الموارد) ، افسوس کردن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). فسوس. سخریه. (ناظم الاطباء). فسوس کردن به کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ زی یَ)
ابن عمرو بن عطیه بن خنسأبن مبذول بن عمرو بن مازن ابن نجار انصاری مازنی. وی در جنگ احد همراه رسول خدا جنگ کرد. (از الاستیعاب ص 516). رجوع به امتاع الاسماع ص 148 و الاصابه جزء 5 ص 189 و العقد الفرید چ قاهره 1359هجری قمری ج 3 ص 329 شود
ابن سواد. صاحب ’الاصابه’ (ج 5 ص 198) گوید: در حاشیۀ الاستیعاب در باب غزیه، ترجمه غزیه بن سواد آمده است ولی این مقلوب است و این شخص سوادبن غزیه میباشد. رجوع به سواد شود
ابو غزیه، انصاری. وی صحابی است و پسرش غزیه از او روایت کند و از شامیان به شمار میرود. (از تاج العروس ذیل غزا). رجوع به ابوغزیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زغبیه
تصویر زغبیه
درخت ابریشم گل ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغزغه
تصویر زغزغه
سست سخنی پیچیده سخنی
فرهنگ لغت هوشیار