جدول جو
جدول جو

معنی زغدبه - جستجوی لغت در جدول جو

زغدبه
(تَ)
خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ستهیدن در سؤال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زادبه
تصویر زادبه
(پسرانه)
آزادبه
فرهنگ نامهای ایرانی
(زَ بَ)
قریه ای به شام. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
جانوری است مانند موش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
بانگ سخت، کفک بسیار، پیه گداخته و چربش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ دِ)
نام مرغی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فروبردن لقمه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
موضعی است نزدیک مدینه، غربی مشهد سیدناحمزه رضی اﷲ عنه و یفتح. (منتهی الارب). بدون الف و لام نام موضعی در نزدیکی مدینۀ طیبه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
ریزه ترین موی ریزۀ زرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اندک. یقال: مااصبت منه زغابه، یعنی نرسیدم از وی چیزی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَرْ رُ)
خندیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَجْ جُ)
خفه کردن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در زرداب افکندن: زردبه قیل رماه فی الزرداب و قیل دحرجه. (التاج از ذیل اقرب الموارد). رجوع به زرداب شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ بَ)
عمل خفه کردن. (ناظم الاطباء). قال ابوبکر و یقال: زردمه و زردبه، اذا عصر حلقه. قال: و کان ابوحاتم یقول: الزردمه بالفارسیه ’الدمه’،ای اخذ بنفسه و حکی عنه فی موضع الاخرانه. قال: اصله ’زیردمه’، ای تحت النفس. (المعرب جوالیقی ص 173)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
یکی از 25 تن ملوک حیره است که در ظرف 323سال و 11 ماه (تا آغاز اسلام) حکومت داشته اند. مؤلف مجمل التواریخ و القصص او را جز آنان شمرده که درملوک آل نصر دخیل بوده اند. رجوع به مجمل التواریخ و القصص شود. و در حبیب السیر بنقل از تاریخ حمزه آمده: خسرو پرویز پس از قتل ایاس بن قبیصه (حاکم دست نشاندۀ وی بر حیره) زادبن ماهیان بن مهربن دابرالهمدانی را بمقام حکومت منصوب کرد.زاد تا هفده سال فرمانروائی کرد و پس از وی منذربن نعمان بن منذر که بغرور مشهور بود زمام حکومت را بدست گرفت. این حکومت بیش از هشت ماه نپائید و بدست لشکر اسلام منقرض گردید. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 261)
لغت نامه دهخدا
(غُ بَ)
گوشت پارۀ ستبر درشت در تندی زبرنرمۀ گوش مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). گوشتی ستبر در لهازم انسان و غیر انسان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زغده
تصویر زغده
پامچال از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغبه
تصویر زغبه
موش درختی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغابه
تصویر زغابه
کرکریز مویریز
فرهنگ لغت هوشیار