- زعیم (پسرانه)
- پیشوا، رهبر
معنی زعیم - جستجوی لغت در جدول جو
- زعیم
- کفیل و ضامن، بمعنی وکیل
- زعیم
- کفیل، پذرفتار، رئیس، رهبر، پیشوا، بزرگ قوم
- زعیم ((زَ))
- کفیل، پیشوا، رهبر، بزرگ قوم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیکر چوبین، نام بتی است، تندیس
با پشتکار ناکس فرومایه، موله زاری (حرامزاده) روسپیزاده
سهره فرنگی گلو بریده از پرندگان
ترسو
ویز آوای کبت (زنبور عسل)، غار آوای کلاغ
کند زبان درمانده در سخن، زن پر پیه، زن کم پیه از واژگان دو پهلو
کفیل ضامن، پیشوا مهتر رئیس جمع زعماء، (بیشتر در بلوچستان) زارع کشاورز
بی کس و کار کم خویش
نعمت، مال، پر نعمت، از نام های بهشت
دشمن نیرومند
نعمت و ناز، آسایش، فراخی مال
فراوانی نعمت و مال، سرور، خوشی و خوشگذرانی
امید داشتن و حرص نمودن
گمان، ظن
به زعم: به گمان، به پندار
به زعم: به گمان، به پندار