جدول جو
جدول جو

معنی زعنفه - جستجوی لغت در جدول جو

زعنفه
(زَ / زِ نَ / نِ فَ)
کوتاه بالا از مرد و زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کوتاه دست و ساقها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پرۀ شنای ماهی. ج، زعانف. (ازیادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از المنجد) ، پاره ای از هر چیزی، کنارۀ پایین ادیم که بر شکل اطراف باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ناکس و فرومایه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پاره ای از قبیله که جدا شده باشد یا قبیلۀ اندک که با غیر منضم بود، پارۀ جامه یا پایین جامۀ دریده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بلایه. ج، زعانف. (منتهی الارب). بلایه. آفت. (ناظم الاطباء). بلا. (آنندراج). داهیه. ج، زعانف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زعنفه
(تَ یَ)
زینت دادن عروس و آراسته کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ)
جارو از شاخ و پر مرغ. (دزی ج 2 ص 592). رجوع به زعف شود
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ)
سنگی که در تک چاه گذارند وقت کندن تا بر آن نشسته گل و لای او را پاک سازند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). سنگ که در تک چاه نهند تا گاه پاک کردن آن از گل و لای بر آن نشینند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
اسم عربی مرزنجوش است. (مخزن الادویه). رجوع به مرزنجوش شود
لغت نامه دهخدا
(عُ فَ / عُ نُ فَ)
ائتناف و ابتدا. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گویند: کان ذلک منا عنفه.
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ فَ)
آنکه او را آب زند، پس بگرداند آسیا را. (منتهی الارب) (آنندراج). هر آنچه آب بر آن خورد و بگرداند آسیا را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنچه مابین دو خطکشت است. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه مابین دو خطکشت واقع باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عنفه
تصویر عنفه
دولاب (توربین آبی)، کرت کرد (بازه میان گیاهان کشت شده)
فرهنگ لغت هوشیار