شریک نمودن کسی را در مقاسمت، پس گرفتن هر یک بهرۀ خود را بعد تقسیم. (منتهی الارب) (آنندراج) : اعزن فلاناً اعزاناً، شریک نمود فلان را در نصیب و بهره و سپس هر کس بهرۀ خود رابرد. (ناظم الاطباء). شریک ساختن کسی را در بهره و آنگاه هر یک نصیب خود را گرفتن. (از اقرب الموارد)
شریک نمودن کسی را در مقاسمت، پس گرفتن هر یک بهرۀ خود را بعد تقسیم. (منتهی الارب) (آنندراج) : اعزن فلاناً اعزاناً، شریک نمود فلان را در نصیب و بهره و سپس هر کس بهرۀ خود رابرد. (ناظم الاطباء). شریک ساختن کسی را در بهره و آنگاه هر یک نصیب خود را گرفتن. (از اقرب الموارد)
سخت جنباننده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زعزع: ریح زعزاع، باد سخت جنباننده اشیاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سیرشتاب که در آن جنبش بسیار باشد و باد سخت جنبانندۀ اشیاء. (آنندراج). زعزعان و زعازع مثله. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به زعزع و زعازع شود
سخت جنباننده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زعزع: ریح زعزاع، باد سخت جنباننده اشیاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سیرشتاب که در آن جنبش بسیار باشد و باد سخت جنبانندۀ اشیاء. (آنندراج). زَعزَعان و زَعازِع مثله. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به زعزع و زعازع شود