جدول جو
جدول جو

معنی زعاره - جستجوی لغت در جدول جو

زعاره
(زَ عارْ رَ / زَ رَ)
بدخویی و تندی مزاج. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زعارت شود
لغت نامه دهخدا
زعاره
بد سرشتی بد خویی
تصویری از زعاره
تصویر زعاره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زواره
تصویر زواره
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زخاره
تصویر زخاره
شاخ درخت، شاخه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زکاره
تصویر زکاره
خیره، خیره سر، ستیزه کار، لجوج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زغاره
تصویر زغاره
نانی که از آرد ارزن تهیه می شد، برای مثال رفیقان من با می و ناز و نعمت / منم آرزومند یکتا زغاره (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(زِ رِ)
دهی از دهستان رامجرد است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 188 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ رر)
دچار شدن به بیماری شکم روش. (از متن اللغه) (از ترجمه قاموس) (از اقرب الموارد). سخت روان شدن شکم. (ناظم الاطباء). رجوع به زحیر شود، پیچاک شکم که خون برآرد. (ناظم الاطباء). رجوع به زحیر شود، زاییدن. (از اقرب الموارد). رجوع به زحیر شود، آواز و نالۀ سرد بر آوردن. (ناظم الاطباء). نفسهای دردناک بر آوردن زن گاه زادن و یا با فریاد ناله کشیدن هنگام انداختن بچه. و این اشهر است، دم سرد برآوردن بخیل از گرانی سؤال کسی، زخمی ساختن دیگری با نیزه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
شاخ درخت. زخناره نیز بهمین معنی است. (از برهان قاطع). شاخ درخت. (شرفنامۀ منیری) (جهانگیری) (فرهنگ میرزا ابراهیم) (سروری) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (کشف اللغات) (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
ابن اوفی الحرشی. از بنی حریش بن کعب، مکنی به ابی حاجب. وی در دوران خلافت ولید بن عبدالملک بسال 93 هجری قمری بمرگ ناگهانی درگذشت. (ازصفه الصفوه ج 3 ص 52). رجوع به البیان والتبیین ج 3 ص 63 و المصاحف ص 59 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 163 شود
لغت نامه دهخدا
(زُ رَ)
ابن عدس بن زید، جد جاهلی بود و پسرانش بطنی از بنی دارم از تمیم عدنانی اند و او حکیمی از قضات تمیم بود. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 333). رجوع به البیان والتبیین ج 2 ص 215 و ج 3 ص 236 و عقدالفرید شود
ابن اعین. رجوع به ابوعلی در همین لغت نامه، خاندان نوبختی اقبال ص 253، نامۀ دانشوران ج 6 ص 77، ضحی الاسلام ج ث ص 265، 266، ارشاد ص 14، 32 و ابن الندیم شود
ابن ربیعه الاذی، مکنی به ابی الحلال العتکی. وی در 120سالگی درگذشت و از عثمان بن عفان حدیث شنیده. (از صفه الصفوه ج 3 ص 151)
ابن عمرو. صحابی است. (منتهی الارب). وی در 15 محرم 11 هجری قمری با عده ای اسلام آورد. رجوع به امتاع الاسماع شود
لغت نامه دهخدا
(زُرَ)
آنچه بیندازی در دیوار تا بچسبد بدان. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ غَنْ نُ)
فاجر و فاسق شدن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ / دِ رَ)
تباهی. (منتهی الارب) ، فسق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پلیدی. (منتهی الارب). خبث، شر و بدی. (از اقرب الموارد). دعارهالحب، دوستی و محبت از روی شهوت و فسق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ عارْ رَ)
بدی و سوء خلق، گویند: فی خلقه دعاره، یعنی بدی است در خوی او. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
رجوع به اعاره شود
لغت نامه دهخدا
(هََ زَ / زِ)
بردن.
لغت نامه دهخدا
دارایی داراک که بخش بزرگش مرده ری (میراث) باشد، پذ رفتاری، مهتری سروری سالاری، بزرگ نژادی بزرگواری، پایندانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراره
تصویر زراره
دریا بحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعاره
تصویر دعاره
پلیدی، بدی آزار رسانی، جهمرزی (زنا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخاره
تصویر زخاره
شاخه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکاره
تصویر زکاره
خیره سر ستیزه کار لجوج
فرهنگ لغت هوشیار
ارزن گاورس، نانی که از ارزن پزند، گلوله خمیر. سرخیی که زنان بر لب مالند غازه گلگونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعاره
تصویر اعاره
چیزی را به کسی عاریه وقرض دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهاره
تصویر زهاره
درخشندگی سپیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاره
تصویر زیاره
مسیتارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زماره
تصویر زماره
مونث زمار نی زن، نی نای، جه (زنا کار زن) نوعی نای که نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعفره
تصویر زعفره
کرکمی کردن کرکم زدن به خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعاره
تصویر اعاره
((اِ رِ))
عاریت دادن چیزی را به کسی، به عاریت سپردن، ایرمان دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زعارت
تصویر زعارت
((زَ رَ))
بدخویی، بدخلقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زغاره
تصویر زغاره
ارزن، نانی که از ارزن پزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زغاره
تصویر زغاره
سرخاب، غازه، گلگونه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زکاره
تصویر زکاره
((زَ رِ))
خیره سر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زماره
تصویر زماره
((زَ مّ رِ یا رَ))
نوعی نای که نوازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زخاره
تصویر زخاره
((زَ رِ))
شاخه درخت
فرهنگ فارسی معین