- زریر (پسرانه)
- از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند لهراسپ پادشاه کیانی و برادر گشتاسپ و از مبلغان بزرگ آیین زرتشتی
معنی زریر - جستجوی لغت در جدول جو
- زریر
- مرد تیز هوش و سبک روی
- زریر
- اسپرک، گیاهی علفی یکساله با برگهای دراز، گلهای زرد و میوۀ کپسولی که در رنگرزی به کار می رود، ورس، سپرک، اسفرک
- زریر ((زَ))
- گیاهی است دارای ساقه کوتاه و گل های زردرنگ و برگ های زرد مایل به سفید که در رنگ کردن پارچه و لباس استعمال می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
واحد زریر یکدانه زریر
خرفه بقله المبارکه بقله المحقا
به رنگ زریر، زرد رنگ، برای مثال کمانی گشته قد من ز سروی / زریری گشته چهر ارغوانی (مسعودسعد - ۵۱۴)
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام یکی از شعرای عرب در دوران جاهلیت، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از یاران حسین (ع) که در روز عاشورا به شهادت رسید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
ابریشم، پرنیان
طلایی
طلافروش
گرد اندام، ستور تیزرو، چراغ روشن، تیز دویدن، خویروانی روان شدن خوی
زیارت کننده دیدار کننده جمع زوار زایرین
ناله، برنیش هنگ کناک (اسهال خونی) خونروش دل پیچه صدا یا نفسی که بسبب آزردگی یا خستگی به صورت ناله از سینه بر آید ناله، اسهال پیچش دل پیچ ذوسنطاریا دیسانتری
پتیاره (بلا)، نام کوهی است اشویی، گل سیاه گل بد بو از بر از حفظ
بمعنی زر ساز، کسی که بازر کار می کند، صیاغ
سار از پرندگان سو بدی پرنده ایست بزرگتر از گنجشک و نوعی از آن سیاه و نوعی دیگر سیاه با خالهای سپید ساری جمع زرازیر
زر خرید
کولمه از ماهیان نامرد، کوته بالا، خوبروی کودک، نی زدن
دم بر آوردن، بازدم
برزک، تخم کتان
تیزهوش دوراندیش
بسیار آبی دریا، کشاب (مد)
توفندگر، سرور مهتر
طلائی، به زر آب داده شده
بی کس و کار کم خویش
مصغر ازرق زاغ کبود
خود روی دانه افتاده و کشت ناشده که خود روید، کشت بارانی بش (زراعت دیم)
جمع زر، دگمه ها گویک های گریبان
شیر، غرش شیر