جدول جو
جدول جو

معنی زرگری - جستجوی لغت در جدول جو

زرگری
شغل و عمل زرگر
تصویری از زرگری
تصویر زرگری
فرهنگ فارسی عمید
زرگری
شغل و عمل زرگر صیاغت. یا جنگ زرگری جنگ ظاهری نزاع صوری (برای فریفتن دیگران)، یا زبان زرگری زبانی است غیر معمول که دو کس با هم قرار دارند تا چون با یکدیگر سخن گویند دیگران نفهمند درین زبان عادت برین است که حرفی مخصوص را در همه کلمات تبدیل به حرفی دیگر (مخصوصا) ز کنند
فرهنگ لغت هوشیار
زرگری
زبان زرگری نوعی زبان قراردادی است که در ناحیه ی استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرپری
تصویر زرپری
(دخترانه)
آنکه چون زر و پری درخشنده و زیباست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
کسی که پیشه اش ساختن زینت آلات و چیزهای دیگر از زر است، طلاساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زریری
تصویر زریری
به رنگ زریر، زرد رنگ، برای مثال کمانی گشته قد من ز سروی / زریری گشته چهر ارغوانی (مسعودسعد - ۵۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ گِ)
قصبه ای است بجنوب ارناودستان مرکز لوائی، در 100 هزارگزی شمال غربی یانیه و در 80 هزارگزی جنوب برات و در 50 هزارگزی جنوب شرقی آی سراندوس، در دامنۀ شرقی کوه سپوت، و آن ناحیتی سنگستانی است در نیم ساعتی نهر درین که از شعبات رود ویوسه است و آب و هوائی لطیف دارد. دارای 1415 خانه و 336 دکان و 9 کاروانسرا و چند مسجد جامع و دو تکیه و یک مدرسه و یک رشدیه و تپه دلنلی، علی پاشادر آنجا قلعۀ محکم ساخته است و 8100 تن سکنه دارد و معظم مردم آن مسلمانند و بقیه مسیحی باشند و از نژاد ارناود هستند و مردم آنجا بعلم و دانش رغبت دارندو قضاتی چند از آنجا و ارلیب هوه که قریۀ بزرگی در مقابل ارگری است، برخاسته اند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
منسوب است به زراره که نام جد است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
مأخوذ از ذراریح تازی و بمعنی آن. (ناظم الاطباء). رجوع به ذراریح شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب به زریر. مانند زریر زرد:
سپهبد به ملاح گفت این بخوان
چو برخواند گشتش زریری رخان.
اسدی (گرشاسبنامه).
همی بود تا گشت خور زردفام
ز مهر سپهبد برآمد به بام...
شد از بام لاله، زریری شده
دونوش از دم سرد خیری شده...
چو دایه رخ ماه بی رنگ دید
بپرسید کت نوچه انده رسید.
(گرشاسبنامۀ اسدی چ یغمائی ص 221).
رجوع به زریر شود
لغت نامه دهخدا
(زَ قَ)
دهی از دهستان رشتخوار است که در بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه واقع است و 295 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ گَ)
دهی است از دهستان گدارچیتی بخش هندیجان شهرستان خرمشهر واقع در38 هزارگزی شمال خاوری هندیجان و 3 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو بهبهان به دشت. هوای آن گرم و دارای 562تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه زهره تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است. راه آن در تابستان اتومبیلرو است. ساکنین از طایفۀ شریفات هستند و این آبادی در دو محل بفاصله دو هزارگزی واقع شده اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
بمعنی زر ساز، کسی که بازر کار می کند، صیاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
((زَ گَ))
سازنده زیورآلات طلایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
طلافروش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
Flashy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
voyant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
चमकदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
ฉูดฉาด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
yenye madoido
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
gösterişli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
화려한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
派手な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
צעקני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
mencolok
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
auffällig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
opzichtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
llamativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
vistoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
chamativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
浮夸的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
krzykliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
показний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
броский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
ঝলমলে
دیکشنری فارسی به بنگالی