منسوب به بلنجر، که نام جد ابوجعفر احمد بن عبید است. (از اللباب فی تهذیب الانساب) ، برافراشته (بنا و مانند آن). (فرهنگ فارسی معین) : کجات آن بناهای کرده بلند که بودت یکایک پناه از گزند. فردوسی. ، راست کرده (قد و قامت) ، بزرگ کرده. نواخته. تربیت کرده، درازکرده، برخیزانده، بیدارکرده، در تداول عامیانه، آماده کرده برای مباشرت، در تداول عامیانه، دزدیده. (فرهنگ فارسی معین). ربوده شده. و رجوع به بلند کردن شود
منسوب به بلنجر، که نام جد ابوجعفر احمد بن عبید است. (از اللباب فی تهذیب الانساب) ، برافراشته (بنا و مانند آن). (فرهنگ فارسی معین) : کجات آن بناهای کرده بلند که بودت یکایک پناه از گزند. فردوسی. ، راست کرده (قد و قامت) ، بزرگ کرده. نواخته. تربیت کرده، درازکرده، برخیزانده، بیدارکرده، در تداول عامیانه، آماده کرده برای مباشرت، در تداول عامیانه، دزدیده. (فرهنگ فارسی معین). ربوده شده. و رجوع به بلند کردن شود
منسوب به کلنجر. از مردم کلنجر اهل کلنجر، نوعی انگور سیاه و شیرین که در هرات بعمل میاید (و شاید اصل آن از کلنجر بود) : و از آن (انگور هرات) دو نوع است که در هیچ ناحیت ربع مسکون یافته نشود: یکی پرنیان و دوم کلنجری تنک پوست خرد تکس بسیار آب گویی که در او اجزاء ارضی نیست از کلنجری خوشه ای پنج من و هر دانه ای پنج در مسنگ بیاید سیاه چون قیر و شیرین چون شکر و ازش بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که دروست)
منسوب به کلنجر. از مردم کلنجر اهل کلنجر، نوعی انگور سیاه و شیرین که در هرات بعمل میاید (و شاید اصل آن از کلنجر بود) : و از آن (انگور هرات) دو نوع است که در هیچ ناحیت ربع مسکون یافته نشود: یکی پرنیان و دوم کلنجری تنک پوست خرد تکس بسیار آب گویی که در او اجزاء ارضی نیست از کلنجری خوشه ای پنج من و هر دانه ای پنج در مسنگ بیاید سیاه چون قیر و شیرین چون شکر و ازش بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که دروست)