جدول جو
جدول جو

معنی زرنبوری - جستجوی لغت در جدول جو

زرنبوری
بقلۀ یمانیه اربوز. (از دزی ج 1 ص 590)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنبوره
تصویر زنبوره
زنبورک، در امور نظامی نوعی پیکان یا سلاح نوک تیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنبوری
تصویر طنبوری
طنبورزن، طنبورنواز
فرهنگ فارسی عمید
نوعی چراغ توری. احتمالاً به واسطۀ صدای وزوزی که دارد زنبوری گفته شده، نوعی پردۀ مشبک که برای جلوگیری از ورود حشرات جلو در یا پنجره آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
سازی کوچک شبیه چنگ با یک زبانۀ فلزی انعطاف پذیر که بین دندان ها یا لب ها قرار می گیرد و با زخمۀ انگشت یا کنارۀ دست به زبانه ملودی های ساده تولید می کند، در امور نظامی نوعی توپ کوچک که آن را روی شتر می بستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
بیماری، دردمندی
فرهنگ فارسی عمید
(کامْ بو)
منسوب به کانبور هند که معرب آن جونفور است
لغت نامه دهخدا
(دِ رِمْ)
هارتویگ (1844- 1908 میلادی). پسر ژوزف درنبورگ، استاد زبانهای عربی و سامی و صاحب مقالات فراوان در صرف و نحو و ادب عربی در فرانسه. آثار مهم او عبارتست از: رساله در صورتهای جمع عربی، ملاحظاتی در باب قدمت صرف کلمات در زبانهای سامی، دیوان نابغۀ ذبیانی (متن عربی و ترجمه فرانسوی) ، تألیف قرآن، یادداشتهایی در باب صرف و نحو عربی، کتاب التکملۀ جوالیقی، الکتاب سیبویه (متن عربی) ، علم مذاهب و اسلام. (از دائره المعارف فارسی)
ژوزف (1811 -1895 میلادی). مستشرق یهودی فرانسوی. عبری شناس و تلمودشناس بود. آثار عمده اش عبارتست از: قصص لقمان، مقامات حریری، رساله در تاریخ فلسطین بر طبق تلمود، صرف ونحو عبری به زبان عربی. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(کامْ بو)
شیخ محمودالجونفوری الفاروقی محمود بن محمد و متولد در جونفور (کانبور) است. تألیفات ذیل از اوست: 1- الدوحهالمیاده. که ابی الحسنات محمد لکنهوی حاشیه ای بر آن نوشته است و رساله ای ضمیمه دارد که راجع به کلی و جزئی اجتماع نقیضین و ارتفاع آندو بحث شده است. 2- الشمس البازغه فی شرح الحکمهالبالغه در طبیعیات و عقلیات است که به همت محمد کلندار علی الزبیری به طبع رسیده است و تعلیقاتی بوسیلۀ کناد بر آن نوشته شده است ودر سال 1308 باحواشی محمد عبدالحمید لکنهوی به چاپ رسیده است. 3- الفرائد فی شرح الفوائد در بلاغت است و در کانبور به طبع رسیده است. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(زَمْ)
نوعی از تفنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بقلهالیمانیه. یربوز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، رجل الغراب. (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(دامْ)
نام قصبه ای مرکز قضا درجمهوری کنکتیکوت ممالک متحدۀ آمریکای شمالی. واقع در 45هزارگزی غربی نوهاون. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
نام شهری از ایالت اکسفورد انگلستان، در 33 هزارگزی شمال شهر اکسفورد
لغت نامه دهخدا
(زَمْ)
منسوب به زنبور. (فرهنگ فارسی معین) :
گرفتند گردان ایران و چین
کمانهای زنبوری و چرخ کین.
(گرشاسب نامه چ یغمایی ص 411).
، خانه مشبک. (غیاث) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) (آنندراج). این مأخوذ است از شان عسل از این جهت پردۀ مشبک و... را پردۀ زنبوری گویند. (آنندراج) :
ابر تر از سونش گوهر شود غربال بیز
از ترشح پرنیان آب زنبوری شود.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- بافت زنبوری، (اصطلاح گیاه شناسی) گل گلاب آرد: در این بافت شکل یاخته ها چندان با یکدیگر اختلاف ندارد، اگر هسته ها و پرتوپلاسم تازه ساخته شده باشد بافت نوساز را تشکیل میدهند که در انتهای ریشه وساقه فراوان است و کم کم این بافت نوساز تقسیم شده یاخته های پهلو به پهلو و بهم فشرده میسازد که برش آنها بشکل شش گوشه های منظم یا نامنظم و شبیه به لانۀ زنبور است و آن را زنبوری گویند. (گیاه شناسی چ 3 ص 39).
- پردۀ زنبوری، قسمی پردۀ سوراخ سوراخ که از پشت بیرون را توان دید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پردۀ مشبک. (ناظم الاطباء) :
پردۀ زنبور گل سوری است
وآن تو این پردۀ زنبوری است.
نظامی.
- چراغ زنبوری، چراغ توری. رجوع به چراغ زنبوری شود.
، قسمی قفل پیچ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زُمْ ری یَ)
منسوب به زنبور. رجوع به زنبور شود.
- مسئلۀ زنبوریه، مورد اختلافی است که میان سیبویه و کسایی در محضر یحیی بن خالد برمکی روی داد. سیبویه که در اصل از مردم فارس بود، در بصره پرورش یافت، از خلیل دانش فراگرفت و سرآمد استادان روزگار خویش گشت. الکتاب وی همان تألیف گرانقدری است که آن را همه بزرگان ادب عرب همچون:مبرد و مازنی و دیگران ستوده اند. هنگامی که سیبویه از بصره به بغداد رفت، کسایی معلم امین فرزند هارون خلیفه بود و در انجمنی که همه عالمان بودند، به سیبویه گفت: قد کنت اظن ان العقرب اشد لسعه من الزنبور فاذا هو ایاها. سیبویه گفت: مثل چنین نیست بلکه صحیح فاذا هو هی است و در این باره دیرزمانی به بحث و جدل پرداختند و سرانجام بر این امر توافق کردند تا از عرب خالصی که زبان وی با زبان شهرنشینان درآمیخته نشده باشد، بازپرسند، امین که عنایت شدیدی به کسایی داشت، چنین عربی را احضار کرد، اما وی به سیبویه حق نداد. می گویند به عرب رشوه دادند یا او را از مهابت فرزند خلیفه برحذر داشتند تادر انجمن نظر کسایی را تصدیق کرد و خود او موضوع راتلفظ نکرد و هرچه سیبویه گفت فرمان دهید مثل را خودبازگوید چون بر زبان عرب بادیه نشین غلط جاری نمی شود، اعتنایی نکردند و سیبویه دل آزرده به فارس شتافت و در یکی از روستاهای آنجا جان سپرد. ابن حازم انصاری عربی این مثل و شرح واقعه را در منظومه ای سروده است که مطلع آن این است:
و العرب قد تحذف الاخبار بعد اذا
اذا عنت فجاءه امر الذی دهما...
رجوع به مغنی اللبیب، مقدمۀ فقه اللغه ثعالبی چ بیروت (شرح حال سیبویه) و تاریخ تمدن جرجی زیدان 3:79 شود
لغت نامه دهخدا
بزک (زنبور کوچک)، توفک توف (توپ) کوچکی که بر شتر می نهادند، کنگری از ابزارهای خنیا، انبوه مردم توده مردم زنبور کوچک، نوعی توپ کوچک که آنرا به شتر میبستند، کمانی آهنین و نوک تیز زنبرک زنبوره، آلتی است در ساعت که چرخهای آن را به کار اندازند زنبرک، زنبوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنبوری
تصویر طنبوری
طنبور زن طنبور نواز
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی زنبور سیاه بزرگ، نوعی توپ کوچک زنبورک، کمانی آهنین و نوک تیز زنبورک، سازیست که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سرآن کدو نصب میکردند و دو تار بر آن بسته مینواختند (بیشتر در هند) کنگری، گروه بسیار مردم انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبوری
تصویر زنبوری
پرمری، پرویزن منسوب به زنبور، خانه مشبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرقوری
تصویر زرقوری
لاتینی تازی گشته پا کلاغی از گیاهان پای کلاغ پا کلاغی رجل الغراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنبوک
تصویر زرنبوک
پارسی تازی گشته زرنبوک در تازی (غار) از درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرزوری
تصویر زرزوری
ساری سار رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبوره
تصویر زنبوره
((زَ رَ یا رِ))
نوعی زنبور سیاه بزرگ، نوعی توپ کوچک، زنبورک کمانی آهنین و نوک تیز، زنبورک، سازی است که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سر آن دو کدو نصب می کردند و دو تار بر آن بسته می نواختند (بیشتر در هند)، کنگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنبورک
تصویر زنبورک
((زَ رَ))
زنبور کوچک، نوعی توپ کوچک که در زمان صفویه و قاجاریه به شتر می بستند، کمانی آهنین و نوک تیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرزوری
تصویر زرزوری
((زُ زُ))
منسوب به زورزور، مرغی شبیه به گنجشک، مجازاً ضعیف، ناتوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طنبوری
تصویر طنبوری
((طَ))
طنبور زن، نوازنده طنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنبوری
تصویر زنبوری
به شکل زنبور، نوعی پارچه توری درشت بافت، نوعی چراغ روشنایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
Languishment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سر بریده
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
изнеможение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
Erschöpfung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
знемога
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
osłabienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
衰弱
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
languidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی