جدول جو
جدول جو

معنی زرعگه - جستجوی لغت در جدول جو

زرعگه
(زَ گَهْ)
زرعگاه:
در آن زرعگه کشتزاری شگرف
نوازش گرفته ز باران و برف.
نظامی.
رجوع به زرع و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ)
زرعگه. کشتزار. محل کشت. جایی که در آن کشت کنند. روستا:
یکی از مقیمان آن زرعگاه
چنین گفت بعد از زمین بوس شاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زِ رِ گِ)
دهی از دهستان قلعه حاتم است که در شهرستان بروجرد واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای از بلاد حوران نزدیک قریۀ صنمین چون از دمشق به حجاز روند. (ابن بطوطه، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زُعَ)
ابن شریک از قتلۀ حضرت امام حسین (ع) بود که بدست مختار کشته شد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 56 و 143 و مجمل التواریخ و القصص ص 298 شود
لغت نامه دهخدا
(زُ عَ)
تخم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: اعطنی زرعه ازرع بها ارضی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ عَ)
ابن مسلم بن جرهد اسلمی، از روات حدیث است. (منتهی الارب). در علم حدیث اسلامی، روات نه تنها افرادی هستند که احادیث را از دیگران می شنوند، بلکه آنان به طور فعال در فرآیند نقد و تحلیل احادیث و اسناد آن ها نقش دارند. این افراد با بررسی دقیق راویان و شرایط آن ها، اطمینان حاصل می کردند که تنها روایات صحیح و معتبر به نسل های بعدی منتقل شوند و از تحریف در منابع حدیثی جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(زُ / زَ / زِ عَ / زَ رَ عَ)
جای کشت و زراعت. یقال: ما فی الارض زرعه، نیست در این زمین جائی که کشت شود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ عَ)
واحد زرع یعنی یک خوشه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرعگاه
تصویر زرعگاه
محل کشت، کشتزار، روستا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرعه
تصویر زرعه
برز تخم، کشتگاه، جوجه کبک
فرهنگ لغت هوشیار