جدول جو
جدول جو

معنی زرزمی - جستجوی لغت در جدول جو

زرزمی
(زَ زَ)
منسوب است به زرزم.... (سمعانی). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زیرزمین. انبار. (از دزی ج 1 ص 586)
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ)
کنایه از آفتاب است. (آنندراج). رجوع به زر سرخ سپهر شود
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ)
منسوب است به زمزم که چاه معروفی است در مسجدالحرام. (از انساب سمعانی). رجوع به زمزم شود
آوندی که پر از آب زمزم باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ زَ می ی)
نسبت است به عرزم و به گمان صاحب الانسان بطنی است از فزاره. و جبانۀ (گورستان) عرزم به کوفه معروف است. و شاید این بطن به عرزم وارد شده و بدان نسبت داده شده باشد. (از اللباب ج 2 ص 131)
لغت نامه دهخدا
(عَ زَ)
ابوعبدالﷲ عبدالمک بن ابی سلیمان العرزمی. عموی محمد بن عبیدالله و نام ابی سلیمان میسره است. وی از سعید بن جبیر و عطا روایت کند. و ثوری و یارانش و یحیی بن سعیدالقطان و جز آنها از او روایت دارند وی در ذی الحجه سال 145 هجری قمری درگذشته است. مردی ثقه بود ولکن در بعضی از احادیث خطا کرده است. (از اللباب ج 2 ص 131)
ابوعبدالرحمان محمد بن عبیدالله بن ابی سلیمان العرزمی. وی از عطار روایت دارد و عراقیان از وی. به سال 155 هجری قمری در سن 78 سالگی درگذشته است. (از اللباب ج 2 ص 132)
او راست کتاب الادب. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ)
از قرای معروف به لخ است در شش فرسخی شهر و فعلاً مخروبه است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جنگجو. جنگاور. حربی. (فرهنگ فارسی معین). جنگی. منسوب به رزم. اهل رزم. (یادداشت مؤلف). رزمجو:
چنگ است پای بسته سرافکنده خشک تن
چون رزمیی که گوشت ز احشا برافکند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شاعر صاحب دیوان. نام او گرگین بیگ پسر سیاوش سلطان است. شرح حال وی در تذکرۀ نصرآبادی (ج 2 ص 43) آمده است. نسخۀ دیوان وی در بنگاله بدست می آید. (از الذریعه ج 9 بخش 2). رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ج 2 ص 43 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رزمی
تصویر رزمی
جنگجوی جنگاور حربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزمی
تصویر رزمی
((رَ))
جنگجوی، نام عمومی نوعی ورزش شامل، کاراته، تکواندو، کونک فو
فرهنگ فارسی معین
جنگی، حربی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مو زرد، موطلایی
فرهنگ گویش مازندرانی
رسمی بومی محلی، نوعی پنبه با غوزه های کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی