جدول جو
جدول جو

معنی زرزر - جستجوی لغت در جدول جو

زرزر
گریه و نالۀ ناخوشایند و آزاردهنده
تصویری از زرزر
تصویر زرزر
فرهنگ فارسی عمید
زرزر
(زَ زَ)
دهی از دهستان سجاس رود است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
زرزر
(زِ زِ)
آواز گریۀ نامطبوع در طفل و جز آن. آوازگریۀ اطفال ناشکیبا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
زرزر
(زُ زُ)
نوعی از مرغان. (منتهی الارب) (آنندراج). یک نوع مرغی و سار. (ناظم الاطباء). نوعی از گنجشک. ج، زرازر، زرازیر. (از اقرب الموارد). زرزور. (فرهنگ فارسی معین). زرازر. زرزور. باسترک دجاج بری. (از دزی ج 1 ص 585)
لغت نامه دهخدا
زرزر
(زُ زُ)
ابن صهیب. محدث است. (منتهی الارب) (آنندراج). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
زرزر
سار از پرندگان سو بدی پرنده ایست بزرگتر از گنجشک و نوعی از آن سیاه و نوعی دیگر سیاه با خالهای سپید ساری جمع زرازیر
فرهنگ لغت هوشیار
زرزر
((زِ زِ))
نق، غرولند، آواز نامطبوع
تصویری از زرزر
تصویر زرزر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زریر
تصویر زریر
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند لهراسپ پادشاه کیانی و برادر گشتاسپ و از مبلغان بزرگ آیین زرتشتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زریر
تصویر زریر
اسپرک، گیاهی علفی یکساله با برگهای دراز، گلهای زرد و میوۀ کپسولی که در رنگرزی به کار می رود، ورس، سپرک، اسفرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
کسی که پیشه اش ساختن زینت آلات و چیزهای دیگر از زر است، طلاساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرزور
تصویر زرزور
زرزر، پرندۀ کوچک سیاه رنگ دارای خال های سفید، سار
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
ثابت گردیدن در جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بانگ کردن زرزور. (از اقرب الموارد). و رجوع به زرزور شود، دوام کردن کسی بر خوردن زرزور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ ذِ)
جنبیدن و متحرک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تحرک. (متن اللغه) (المنجد) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرار
تصویر زرار
تیزهوش دوراندیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریر
تصویر زریر
مرد تیز هوش و سبک روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرور
تصویر زرور
جمع زر، دگمه ها گویک های گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرخر
تصویر زرخر
زر خرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
بمعنی زر ساز، کسی که بازر کار می کند، صیاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزرزر
تصویر تزرزر
جنبیدن و متحرک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سار از پرندگان سو بدی پرنده ایست بزرگتر از گنجشک و نوعی از آن سیاه و نوعی دیگر سیاه با خالهای سپید ساری جمع زرازیر
فرهنگ لغت هوشیار
((زَ))
گیاهی است دارای ساقه کوتاه و گل های زردرنگ و برگ های زرد مایل به سفید که در رنگ کردن پارچه و لباس استعمال می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
((زَ گَ))
سازنده زیورآلات طلایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
طلافروش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
Flashy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
voyant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
vistoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
opzichtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
llamativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
auffällig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
chamativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
浮夸的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
krzykliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
показний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
броский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
चमकदार
دیکشنری فارسی به هندی