جدول جو
جدول جو

معنی زردپی - جستجوی لغت در جدول جو

زردپی
رشته ها و پی های زرد رنگ در بدن که استخوان ها را به هم اتصال و پیوند می دهد، رباط
فرهنگ فارسی عمید
زردپی
(زَ پَ / پِ)
نسیج فیبری و محکمی که عضله را با استخوان می پیوندد. رباط. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
زردپی
((~. پِ))
رباط، رشته های زرد رنگ که استخوان ها را به هم پیوند می دهد
تصویری از زردپی
تصویر زردپی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زردی
تصویر زردی
زرد بودن، رنگ زرد داشتن، در پزشکی یرقان
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دِ)
زر دادن. عمل زرده. زربخشی:
خورشید راسخی چو تو دانند مردمان
خورشید با تو کرد نیارد برابری
تو زردهی به زایر و خورشید زر کند
چون نام زردهی نبود نام زرگری.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 382)
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ)
کنایه از آفتاب است. (آنندراج). رجوع به زر سرخ سپهر شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
دهی از دهستان نازیل است که در بخش خاش شهرستان زاهدان واقع است و 757 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
حصّانه. (زمخشری). و آن نوعی مرغابی است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرد پی
تصویر زرد پی
نسج فیبری و محکمی که عضله را به استخوان میپیوندد رباط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زردی
تصویر زردی
بیماری یرقان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زردی
تصویر زردی
((زَ))
یرقان
فرهنگ فارسی معین
مو زرد، موطلایی
فرهنگ گویش مازندرانی
کفش دوزک، بیماری یرقان، زردچوبه، زرده ی تخم مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی
رنگ پریدگی، زرده
دیکشنری اردو به فارسی