پارسی تازی گشته زرگون شاخه های تاک، سرخ زرینه، می، آب باران در گودی سنگ برنگ زر زرد فام طلایی زریون، درخت انگور (مو) زرجون، آب باران جمع شده بر روی صخره ها و قطعه سنگهای عظیم کوهها که بر اثر حل مواد معدنی موجود در سنگها برنگ نارنجی یا زرد درمیاید، شراب باده، زرقون
پارسی تازی گشته زرگون شاخه های تاک، سرخ زرینه، می، آب باران در گودی سنگ برنگ زر زرد فام طلایی زریون، درخت انگور (مو) زرجون، آب باران جمع شده بر روی صخره ها و قطعه سنگهای عظیم کوهها که بر اثر حل مواد معدنی موجود در سنگها برنگ نارنجی یا زرد درمیاید، شراب باده، زرقون
موضعی بماوراءالنهر. ظاهراً قریه ای از اعمال نخشب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دی جانب زرغون به یکی راه گذر بر افتاد دو چشمم به یکی طرفه پسر بر. سوزنی (یادداشت ایضاً)
موضعی بماوراءالنهر. ظاهراً قریه ای از اعمال نخشب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دی جانب زرغون به یکی راه گذر بر افتاد دو چشمم به یکی طرفه پسر بر. سوزنی (یادداشت ایضاً)
زرگون. یکی از دو تن علمای موسیقی است که موسیقی ایران را به اندلس بردند و عالم دیگر علون بود و این دو در ایام حکم ابن هشام بودند. (نفخ الطیب ج 2 ص 753، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
زرگون. یکی از دو تن علمای موسیقی است که موسیقی ایران را به اندلس بردند و عالم دیگر علون بود و این دو در ایام حکم ابن هشام بودند. (نفخ الطیب ج 2 ص 753، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
پاپوش. لغتی است مغربی. (از منتهی الارب) (از آنندراج). نوعی ازپاپوش و کفش. (ناظم الاطباء). ج، زرابین، نوعی کفش... چنانکه در قسطنطنیه به کفش غلامان شهرت داشت... زیرا که خدمتگزاران اینگونه کفش را به پای می کردند. درنزد عرب هم چنین بود و با کفش های دم پائی مشابهت داشت که غلامان می پوشیدند و در هزارویک شب هم آمده است شمارۀ 2- 25: ’او را به عادت غلامان زربون پوشانید’. و این کفش محقر و پوشندۀ آنرا به حقارت می نگریستندو نوعی ناسزا بوده که به کسی بگویند زربون، چنانکه بیک مسیحی گفته شد. هزارویک شب شمارۀ برسل هفتم 278 و 13: ’زربون چرا بدنبالم می آیی’. اما اکنون به کفش های بزرگ اطلاق می شود... همچنین به چکمۀ قرمزی که نوک پنجه آن برگشته باشد و پاشنه اش نعل آهنی زده باشند زینت را. همچنین گویند که آن کفش غلامان نبود، بلکه کفش شیخ های روستانشین بوده است. (از دزی ج 1 ص 685). رجوع به همین کتاب شود
پاپوش. لغتی است مغربی. (از منتهی الارب) (از آنندراج). نوعی ازپاپوش و کفش. (ناظم الاطباء). ج، زَرابین، نوعی کفش... چنانکه در قسطنطنیه به کفش غلامان شهرت داشت... زیرا که خدمتگزاران اینگونه کفش را به پای می کردند. درنزد عرب هم چنین بود و با کفش های دم پائی مشابهت داشت که غلامان می پوشیدند و در هزارویک شب هم آمده است شمارۀ 2- 25: ’او را به عادت غلامان زربون پوشانید’. و این کفش محقر و پوشندۀ آنرا به حقارت می نگریستندو نوعی ناسزا بوده که به کسی بگویند زربون، چنانکه بیک مسیحی گفته شد. هزارویک شب شمارۀ برسل هفتم 278 و 13: ’زربون چرا بدنبالم می آیی’. اما اکنون به کفش های بزرگ اطلاق می شود... همچنین به چکمۀ قرمزی که نوک پنجه آن برگشته باشد و پاشنه اش نعل آهنی زده باشند زینت را. همچنین گویند که آن کفش غلامان نبود، بلکه کفش شیخ های روستانشین بوده است. (از دُزی ج 1 ص 685). رجوع به همین کتاب شود
به زبان پهلوی نام ابراهیم علیه السلام است و زرهوان با واو بروزن ترخوان هم بنظر آمده است و شاید که درست نباشد چه این واو باید که معدوله باشد و واو معدوله، البته بعد از خای نقطه دار مفتوح می باشد. و الله اعلم. (برهان) (آنندراج). یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع). (ناظم الاطباء). قرائتی از کلمه پهلوی زروان است. و رجوع به زروان شود. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مزدیسنا ص 113 شود
به زبان پهلوی نام ابراهیم علیه السلام است و زرهوان با واو بروزن ترخوان هم بنظر آمده است و شاید که درست نباشد چه این واو باید که معدوله باشد و واو معدوله، البته بعد از خای نقطه دار مفتوح می باشد. و الله اعلم. (برهان) (آنندراج). یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع). (ناظم الاطباء). قرائتی از کلمه پهلوی زروان است. و رجوع به زروان شود. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مزدیسنا ص 113 شود
سبز و خرم را گویند. (برهان) (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : همیشه بار خدایا سر تو زریون باد که هست جان همه مردمان بتو زریون. قطران (از جهانگیری). آن درختی کش تو باری، باد زریون جاودان کو بدولت باغ دانش را همی زریون کند. قطران (ایضاً). ، گل شقایق. (از برهان) (ناظم الاطباء). گل شقایق باشد و آنرا آذریون نیز خوانند. (جهانگیری). و بمعنی شقایق نیز در جهانگیری آورده است و آن را مخفف آذریون دانسته و نوشته که ناصرخسرو گفته: ’گشت طبایع...’ اما این بیت چندان دلالتی بر معنی شقایق و لاله ندارد، بلکه به زردی دلیل است. (از انجمن آرا) (از آنندراج) : گشت طبایع پدید از آن و از این شد روی زحل سرخ و روی زهره چو زریون. ناصرخسرو (از جهانگیری). ، بمعنی زردرنگ هم آمده است چه ’یون’ بمعنی رنگ و لون باشد و زر مخفف زرد. (برهان). به معنی زرد باشد و در اصل زرگون بوده. (فرهنگ رشیدی). زرگون. (انجمن آرا) (آنندراج). زردرنگ. (ناظم الاطباء). زرگون. به رنگ زر. طلائی. زردفام. (فرهنگ فارسی معین). پهلوی ’زرغونیه’ رنگ زرین، زردی، سبزی، سبز) و آن اسم مصدر است از ’زرغون’ از اوستا ’زئیری گئونه’ (به رنگ زر). عنوان هوم و نیز سبزی زرد که به سبزی زند (گیاهان)... فارسی جدید زریون... افغانی ’زرغون’ (سبز تازه...). (حاشیۀ برهان چ معین) : مرا رنگ طبرخون دهر جافی بشست از روی بیرم باب زریون. ناصرخسرو (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مشرق به نور صبح سحرگاهان رخشان بسان طارم زریون است. ناصرخسرو (ایضاً)
سبز و خرم را گویند. (برهان) (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : همیشه بار خدایا سر تو زریون باد که هست جان همه مردمان بتو زریون. قطران (از جهانگیری). آن درختی کش تو باری، باد زریون جاودان کو بدولت باغ دانش را همی زریون کند. قطران (ایضاً). ، گل شقایق. (از برهان) (ناظم الاطباء). گل شقایق باشد و آنرا آذریون نیز خوانند. (جهانگیری). و بمعنی شقایق نیز در جهانگیری آورده است و آن را مخفف آذریون دانسته و نوشته که ناصرخسرو گفته: ’گشت طبایع...’ اما این بیت چندان دلالتی بر معنی شقایق و لاله ندارد، بلکه به زردی دلیل است. (از انجمن آرا) (از آنندراج) : گشت طبایع پدید از آن و از این شد روی زحل سرخ و روی زهره چو زریون. ناصرخسرو (از جهانگیری). ، بمعنی زردرنگ هم آمده است چه ’یون’ بمعنی رنگ و لون باشد و زر مخفف زرد. (برهان). به معنی زرد باشد و در اصل زرگون بوده. (فرهنگ رشیدی). زرگون. (انجمن آرا) (آنندراج). زردرنگ. (ناظم الاطباء). زرگون. به رنگ زر. طلائی. زردفام. (فرهنگ فارسی معین). پهلوی ’زرغونیه’ رنگ زرین، زردی، سبزی، سبز) و آن اسم مصدر است از ’زرغون’ از اوستا ’زئیری گئونه’ (به رنگ زر). عنوان هوم و نیز سبزی زرد که به سبزی زند (گیاهان)... فارسی جدید زریون... افغانی ’زرغون’ (سبز تازه...). (حاشیۀ برهان چ معین) : مرا رنگ طبرخون دهر جافی بشست از روی بیرم باب زریون. ناصرخسرو (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مشرق به نور صبح سحرگاهان رخشان بسان طارم زریون است. ناصرخسرو (ایضاً)
به لغت سریانی سرنج را گویند و آن رنگی است معروف که نقاشان و جدول کشان بکار برند و آن را به رومی سیلیقون خوانند. (برهان) (آنندراج). سیری کوم، محتملاً در فارسی ’آزرگون’ (آذرگون) رنگ آتش یا صحیح تر ’زرگون’ رنگ طلا، سفیداب سرخ، سرنج... (دزی ج 1 ص 589). اسم مغربی اسرنج است. (تحفۀ حکیم مؤمن). زرجون. زرگون. سرنج. اسرنج. سندوقس. سلیقون. اسرب محروق. سرب سوخته. اسفیداج محروق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) .رجوع به ترجمه ضریر انطاکی و لکلرک ج 2 ص 208 شود
به لغت سریانی سرنج را گویند و آن رنگی است معروف که نقاشان و جدول کشان بکار برند و آن را به رومی سیلیقون خوانند. (برهان) (آنندراج). سیری کوم، محتملاً در فارسی ’آزرگون’ (آذرگون) رنگ آتش یا صحیح تر ’زرگون’ رنگ طلا، سفیداب سرخ، سرنج... (دزی ج 1 ص 589). اسم مغربی اسرنج است. (تحفۀ حکیم مؤمن). زرجون. زرگون. سرنج. اسرنج. سندوقس. سلیقون. اسرب محروق. سرب سوخته. اسفیداج محروق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) .رجوع به ترجمه ضریر انطاکی و لکلرک ج 2 ص 208 شود
ابن منصور بن الرومی. در زمان حکومت معاویه بن ابی سفیان و یزید بن معاویه متقلد وزارت بود. (دستورالوزراء ص 20). رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 40 و مجمل التواریخ ص 297 و 299 و تاریخ اسلام چ دانشگاه ص 153 و 155 شود
ابن منصور بن الرومی. در زمان حکومت معاویه بن ابی سفیان و یزید بن معاویه متقلد وزارت بود. (دستورالوزراء ص 20). رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 40 و مجمل التواریخ ص 297 و 299 و تاریخ اسلام چ دانشگاه ص 153 و 155 شود
شاخه کج از کویک و رز سماروغ سپید، داسی خمیده کج چوب خوشه خرما که به شکل داس خمیده میان باشد و خشک و کج گردد، درخت کج شده، شاخه بریده از درخت کج شده جمع عراجین. چوب خوشه خرما که به شکل داس خمیده میان باشد و خشک و کج گردد، درخت کج شده، شاخه بریده از درخت کج شده جمع عراجین
شاخه کج از کویک و رز سماروغ سپید، داسی خمیده کج چوب خوشه خرما که به شکل داس خمیده میان باشد و خشک و کج گردد، درخت کج شده، شاخه بریده از درخت کج شده جمع عراجین. چوب خوشه خرما که به شکل داس خمیده میان باشد و خشک و کج گردد، درخت کج شده، شاخه بریده از درخت کج شده جمع عراجین
برنگ زر زرد فام طلایی زریون، درخت انگور (مو) زرجون، آب باران جمع شده بر روی صخره ها و قطعه سنگهای عظیم کوهها که بر اثر حل مواد معدنی موجود در سنگها برنگ نارنجی یا زرد درمیاید، شراب باده، زرقون
برنگ زر زرد فام طلایی زریون، درخت انگور (مو) زرجون، آب باران جمع شده بر روی صخره ها و قطعه سنگهای عظیم کوهها که بر اثر حل مواد معدنی موجود در سنگها برنگ نارنجی یا زرد درمیاید، شراب باده، زرقون