- زربین (دخترانه)
- سرو کوهی
معنی زربین - جستجوی لغت در جدول جو
- زربین
- سرو کوهی
- زربین
- سرو، سرو کوهی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متهم کرد او را ببدی و خلاف
اعلی، فوقانی
زلفین، حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی درین نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتا کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد این حلقه ها این ساختمان تکرار میشود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را به تنهایی میتواند انجام دهد به همین جهت اگر کرم حلقوی را به قطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل میتواند به زندگی ادامه دهد حلقه
نیزه کوچکی که بر سر آن دو شاخه بود و در جنگهای قدیم آن را بروی دشمن پرتاب می کردند
بالشچه و آنچه که بگسترانند و بر آن تکیه کنند
چای مکزیکی
پاپوش
آرامی تازی گشته شروان سروکوهی، درخت پسته، درخت سدر درخت سدر، درخت پسته
پیر کهنسال، پیر فرتوت
بالایی، قرار گرفته در قسمت بالا
حلقۀ کوچک که به در یا چهارچوب در می کوبند و زنجیر یا چفت را به آن می اندازند، زفرین، زوفرین، زورفین، زلفین
حلقه
حلقه
نیزه کوچک، ژوپین
درختی با برگ های پهن که در طب قدیم برای معالجۀ معده و کبد به کار می رفته، درخت نوش
نیزۀ کوچک، نیزۀ کوتاه که در قدیم هنگام جنگ به طرف دشمن پرتاب می کردند، برای مثال بینداخت زوبین به کردار تیر / برآمد به بازوی سالار پیر (فردوسی - ۴/۱۳۰)
طلایی
بالشچه، گستردنی بوب
طلائی، به زر آب داده شده
آنچه مانند زر یا به رنگ زر باشد، از جنس زر، طلایی