- زراوح (زَ وِ)
جمع واژۀ زروح و زروحه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پشتۀ خرد یا پشتۀ پهنا پست یا ریگ تودۀ کج. (آنندراج). رجوع به مفردهای این کلمه شود
معنی زراوح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(اِمْ بِ)
لغت نامه دهخدا
بنوبت کاری را کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بهر دو دست بخشش کردن، یقال: یداه تتراوحان بالمعروف، یعنی گاهی از این دست می بخشد و گاهی از آن دست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد)
(زَ وِ)
لغت نامه دهخدا
نام پهلوانی است از پهلوانان ایران. (برهان) (آنندراج). نام یکی از پهلوانان ایران. (ناظم الاطباء)
(قَ وِ)
لغت نامه دهخدا
قراویح. جمع واژۀ قرواح. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قرواح شود
(زَ وَ)
لغت نامه دهخدا
پشتۀ خرد یا پشتۀ پهنا پست یا ریگ تودۀ کج. زروحه. ج، زراوح. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
