جدول جو
جدول جو

معنی زخیخ - جستجوی لغت در جدول جو

زخیخ
(زُ خَ)
تصغیر زخ بمعنی دفع کردن و راندن است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
زخیخ
(زُ خَ)
نام جایی است که تمیم را واقعه ای در آن بوده است. این موضع در دومرحلگی ’فلج’ و بر سر راه زائران کعبه قرار دارد. زید الخیل نام این موضع را در بیت خود آورده است:
غدت من زخیخ ثم راحت عشیه
بحرّان ارقال العتیق المجفز.
رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ یُ)
فخر کردن و تکبر نمودن. و بدین معنی است زخف و ازخاف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به زخف شود
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ)
پر شدن و بلند شدن امواج دریا. مصدر زخر مانند زخور و زخر. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
خر خرکردن در خواب. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به کخ ّ شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گل نرم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ)
مغز کوچک. خردمغز. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مخچه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
گیاه اندک گردیده و نهان. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عظم مخیخ، استخوان بامغز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ لُ)
درخشیدن اخگر و مانند آن. زخ. (ازالمعجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
طپش و خفقان قلبی که از شعف یا از هول و ترس عارض شود، (ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج 2 ص 42 ب)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَهَْ هَُ)
زاخ زیخاً و زیخاناً، جور و ستم نمودن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور شدن، یکسو گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زخیر
تصویر زخیر
بسیار آبی دریا، کشاب (مد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخیخ
تصویر فخیخ
فرفر آوای دهان، خور و پف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیخ
تصویر زیخ
ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار