جدول جو
جدول جو

معنی زحلوط - جستجوی لغت در جدول جو

زحلوط
(زُ)
مرد پست و فرومایه. عامه گویند: تزحلط، یعنی بدون اختیار در سراشیب فرود آمد. (از محیط المحیط). مرد ناکس و فرومایه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از جمهرۀ ابن درید ج 3 ص 379)
لغت نامه دهخدا
زحلوط
ناکس فرومایه مرد
تصویری از زحلوط
تصویر زحلوط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زُ)
مرد ناکس و فرومایه. لغتی است در زحلوط با حاء مهمله و شاید لغت اخیر صواب باشد. (منتهی الارب) (از محیطالمحیط) (از متن اللغه). مرد ناکس و فرومایه. (ناظم الاطباء). این لغت را ابن عباد با خاء معجمه ضبط کرده است. (از ترجمه قاموس)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
جای تنگ و لغزان از ملاست و صفایی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
محل سر خوردن کودکان در سراشیبی و یا خود سراشیبی نرم را گویند. آنرا زحلوفه و زحلیف نیز خوانند. (از متن اللغه) ، سنگ صاف و لغزان. و پشت مرکوب فربه را بدان تشبیه کنند. ابوداود گوید: و متنان خطاتان کزحلوف من العضب. ابن عباد گوید: حمر زحالف الصقل، یعنی خرانی نرم شکم و فربه. (از تاج العروس) ، هر جای نرم و لغزان. مکان زلق. زحلوفه و زحلیف نیز گویند. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
اشتر پیر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زحلول
تصویر زحلول
جای تنگ جای لغزنده، چست در نیاز
فرهنگ لغت هوشیار