- زحفان (تَ زُ)
رفتن. رجوع به زحف شود، غیژیدن کودک. رجوع به زحف و زحوف شود، غیژیدن تیر که فرود نشانه افتد، تا نشانه. رجوع به زحف و زحوف شود، سپلکشان رفتن شتر از ماندگی. رجوع به زحف و زحوف و زحوف شود، حرکت بکندی و سنگینی. رجوع به زحف و زحوف شود، پیش گردیدن ملخ. رجوع به زحف و زحوف شود، خسته شدن. اعیاء. خستگی. رجوع به زحف و زحوف شود، کشانیدن چیزی را بمدارا و نرمی. رجمع به زحف و زحوف شود
