جدول جو
جدول جو

معنی زحروط - جستجوی لغت در جدول جو

زحروط
(زُ)
اشتر پیر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زُ)
شتر کلانسال. (منتهی الارب) (از محیط المحیط) (از متن اللغه). شتری سالدار و پیر. (از ترجمه قاموس)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
مرد پست و فرومایه. عامه گویند: تزحلط، یعنی بدون اختیار در سراشیب فرود آمد. (از محیط المحیط). مرد ناکس و فرومایه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از جمهرۀ ابن درید ج 3 ص 379)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَخْ خُ)
دزی در قوامیس عرب آرد: انداختن چوبدستی در میان پاهای یک خرگوش (اصطلاح شکار) ، وعده نادرست و بی پایه دادن به کسی، عمل وقیحانه. کثافت کاری کردن. (از دزی ج 1 ص 590). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زحلوط
تصویر زحلوط
ناکس فرومایه مرد
فرهنگ لغت هوشیار