جمع واژۀ زحلوقه، لغتی در زحلوفه و زحلوکه، جای لغزیدن کودکان از بالا بنشیب. (از منتهی الارب). رجوع به زحلوقه، زحلوفه، زحالف، زحالیف، زحالیق، زحلوکه و زحالیک شود
جَمعِ واژۀ زُحلوقه، لغتی در زحلوفه و زحلوکه، جای لغزیدن کودکان از بالا بنشیب. (از منتهی الارب). رجوع به زحلوقه، زحلوفه، زحالف، زحالیف، زحالیق، زحلوکه و زحالیک شود
رستاق یا قلعه ای بوده است در سجستان (سیستان). بلاذری آرد: عبدالله بن عامر بن کریز که در 30 هجری قمری بعزم خراسان میرفت با لشکریان خود در شیرجان (سیرجان) کرمان فرود آمد و ربیع بن زیاد بن انس حارثی را به سجستان فرستاد. ربیع پس از گذشتن از فهرج و همچنین از بیابانی بطول 75 فرسخ به زالق که قلعه ای بود واقع در 5فرسخی سجستان رسید. در روز مهرجان (مهرگان) بدان حمله برد و آن را گشود و چون بر دهقان (رئیس) قلعه دست یافت دهقان نیزۀ خود را در زمین فرو کرد و جای آن را از طلا و نقره پر ساخت و با آن مبلغ طلا و نقره، آزادی خود را از ربیع خریداری کرد. سپس ربیع به قریۀ کرکویه در 5فرسخی والق رفت. در همان روزها که مردم زرنج امیر خود را جانشین عبدالرحمن بن سمره (خلیفۀ عبدالله بن عامر) بود اخراج کردند، مردم زالق نیز پیمان صلح خود را شکستند و چون علی (ع) از جنگ جمل فراغت یافت حسکه بن عتاب حبطی و عمران بن فصیل برجمی با گروهی از دزدان عرب بزالق رفتند، اموالی از مردم آنجا گرفتند و جد بختری (اصم بن مجاهد) را اسیر کردند. (از فتوح البلدان بلاذری چ بریل صص 393- 395). یاقوت آرد: رستاقی است بزرگ در سجستان مشتمل بر قصرها و قلعه ها و ربیع بن کریز آن را گشود و 10هزار تن از اهالی آنجا را ببردگی گرفت. اتفاقاً غلام دهقان (رئیس) زرنج که 300هزار درهم از درآمد غلات قریه های مولای خود گرد آورده بود و همراه خود داشت، بدست ربیع افتاد. ربیع از غلام پرسید همه ساله منافع دهقان به این مبلغ میرسد گفت آری. پرسید از کجا بدست آورده است جواب داد: به کمک بیل و کلنگ. (از المعجم البلدان)
رستاق یا قلعه ای بوده است در سجستان (سیستان). بلاذری آرد: عبدالله بن عامر بن کریز که در 30 هجری قمری بعزم خراسان میرفت با لشکریان خود در شیرجان (سیرجان) کرمان فرود آمد و ربیع بن زیاد بن انس حارثی را به سجستان فرستاد. ربیع پس از گذشتن از فهرج و همچنین از بیابانی بطول 75 فرسخ به زالق که قلعه ای بود واقع در 5فرسخی سجستان رسید. در روز مهرجان (مهرگان) بدان حمله برد و آن را گشود و چون بر دهقان (رئیس) قلعه دست یافت دهقان نیزۀ خود را در زمین فرو کرد و جای آن را از طلا و نقره پر ساخت و با آن مبلغ طلا و نقره، آزادی خود را از ربیع خریداری کرد. سپس ربیع به قریۀ کرکویه در 5فرسخی والق رفت. در همان روزها که مردم زرنج امیر خود را جانشین عبدالرحمن بن سمره (خلیفۀ عبدالله بن عامر) بود اخراج کردند، مردم زالق نیز پیمان صلح خود را شکستند و چون علی (ع) از جنگ جمل فراغت یافت حسکه بن عتاب حبطی و عمران بن فصیل برجمی با گروهی از دزدان عرب بزالق رفتند، اموالی از مردم آنجا گرفتند و جد بختری (اصم بن مجاهد) را اسیر کردند. (از فتوح البلدان بلاذری چ بریل صص 393- 395). یاقوت آرد: رستاقی است بزرگ در سجستان مشتمل بر قصرها و قلعه ها و ربیع بن کریز آن را گشود و 10هزار تن از اهالی آنجا را ببردگی گرفت. اتفاقاً غلام دهقان (رئیس) زرنج که 300هزار درهم از درآمد غلات قریه های مولای خود گرد آورده بود و همراه خود داشت، بدست ربیع افتاد. ربیع از غلام پرسید همه ساله منافع دهقان به این مبلغ میرسد گفت آری. پرسید از کجا بدست آورده است جواب داد: به کمک بیل و کلنگ. (از المعجم البلدان)
نعت فاعلی از حلق. سترندۀ موی. سرتراش. آرایشگر سر و صورت. سلمانی. ج، حلقه، پر و مملو، بدیمن. (منتهی الارب). مشئوم، پستان پرشیر. ج، حلّق، حوالق. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، تاک بررفته بردرخت، کوه بلند. (منتهی الارب). جبل مرتفع. جای بلند: جاء من حالق، ای من مکان مشرف. لاتفعل کذا امک حالق، نفرینی است، یعنی چنین مکن مادرت تراگم کناد، و در گم شدن تو موی سر برکناد و بستراد
نعت فاعلی از حلق. سترندۀ موی. سرتراش. آرایشگر سر و صورت. سلمانی. ج، حَلَقه، پر و مملو، بَدْیُمْن. (منتهی الارب). مشئوم، پستان پرشیر. ج، حُلَّق، حوالق. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، تاک بررفته بردرخت، کوه بلند. (منتهی الارب). جبل مرتفع. جای بلند: جاء من حالق، ای من مکان مشرف. لاتفعل کذا امک حالق، نفرینی است، یعنی چنین مکن مادرت تراگم کناد، و در گم شدن تو موی سر برکناد و بستراد
جمع واژۀ زحلوفه، جای لغزان از بالا به نشیب که کودکان بر آن بلغزند، یا جای نشیب... (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ زحلوفه، جانوری کوچک که بر پای میرود و بمورچه میماند. آن را بزحالیف نیز جمع بندند. (از منتهی الارب). جانورانی خردنددارای پایهایی مانند مورچگان. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ زُحلوفه، جای لغزان از بالا به نشیب که کودکان بر آن بلغزند، یا جای نشیب... (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ زُحلوفُه، جانوری کوچک که بر پای میرود و بمورچه میماند. آن را بزحالیف نیز جمع بندند. (از منتهی الارب). جانورانی خردنددارای پایهایی مانند مورچگان. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ زحلوقه، لغتی در زحلوفه و زحلوکه، جای لغزیدن کودکان از بالا بنشیب. (از منتهی الارب). رجوع به زحلوقه، زحلوفه، زحالیف، زحالف، زحلوکه و زحالیک شود
جَمعِ واژۀ زُحلوقه، لغتی در زحلوفه و زحلوکه، جای لغزیدن کودکان از بالا بنشیب. (از منتهی الارب). رجوع به زحلوقه، زحلوفه، زحالیف، زحالف، زحلوکه و زحالیک شود
یوم التحالق، و یوم تحلاق اللمم نیز گویندو جنگ مزبور را از این رو بدین نام خوانند که یکی از دو گروه سرهای خویش را تراشیدند تا نشانۀ میان ایشان باشد و آن جنگ میان بکر و تغلب روی داد. (از مجمع الامثال میدانی ص 746). و رجوع به تحلاق و یوم شود
یوم الَتحالق، و یوم تحلاق اللمم نیز گویندو جنگ مزبور را از این رو بدین نام خوانند که یکی از دو گروه سرهای خویش را تراشیدند تا نشانۀ میان ایشان باشد و آن جنگ میان بکر و تغلب روی داد. (از مجمع الامثال میدانی ص 746). و رجوع به تحلاق و یوم شود