جدول جو
جدول جو

معنی زجرفرمودن - جستجوی لغت در جدول جو

زجرفرمودن
(چَ کَ دَ)
منع کردن. بازداشتن. نهی کردن: آنچه فرمودی از زجر و منع اگرچه تربیت است، طایفه ای بربخل حمل کنند. (گلستان) ، سرزنش. تنبیه. توبیخ: موافق طبع بلندش نیامد و او را زجر فرمود. (گلستان). ملک را تدبیر او ناپسند آمد و زجر فرمود. (گلستان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ فِ / فُ دَ)
آزار کردن. ایذاء. اذیت. شکنجه کردن: وضرب بی محابا زدی و زجر بی قیاس نمودی. (گلستان). و رجوع به زجر، زجر کردن، زجر کشیدن و زجر دادن شود
لغت نامه دهخدا