جدول جو
جدول جو

معنی زت - جستجوی لغت در جدول جو

زت
(تَ ءُ)
آراستن، و فعل آن از باب نصر آید. (شرح قاموس) (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب). آراستن. (آنندراج). تزیین. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از قاموس) (از المعجم الوسیط). زت و تزئیت، آراستن است، و فعل ثلاثی مجرد از آن بکار نرفته است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
زت
(زَ)
برهنه و عریان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عزت ملک
تصویر عزت ملک
(دخترانه)
باعث عزت و سربلندی پادشاه، از زنان معروف اواخر دوره ایلخانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزت
تصویر عزت
(دخترانه و پسرانه)
گرامی و عزیز بودن، سربلندی و ارجمندی، احترام، بزرگداشت، تکریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزت نسا
تصویر عزت نسا
(دخترانه)
زنان گرامی و ارجمند، نام دختر فتحعلی شاه قاجار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزت بانو
تصویر عزت بانو
(دخترانه)
عزت (عربی) + بانو (فارسی) بانوی گرامی و ارجمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزت الملوک
تصویر عزت الملوک
(دخترانه)
آنکه باعث سربلندی و عزت پادشاهان است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزت الله
تصویر عزت الله
(پسرانه)
عظمت و بزرگی خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورازتیرداد
تصویر ورازتیرداد
(پسرانه)
نام آخرین فرمانروای ارمنستان از خاندان مهرگان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزت السادات
تصویر عزت السادات
(دخترانه)
آنکه باعث عزت و سربلندی سیدها است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزت الزمان
تصویر عزت الزمان
(دخترانه)
آنکه موجب بزرگی و سربلندی زمان خود است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزت زمان
تصویر عزت زمان
(دخترانه)
عزت (عربی) + زمان (فارسی)، عزت الزمان
فرهنگ نامهای ایرانی
(تَ مَء ئی)
درآمدن کنه به چیزی که چسبیده به آن. (منتهی الارب). برچسبیدن کنه به هر کس که بر آن آویخت. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). چنگ زدن کنه به آنکه در او آویخت. (از قطر المحیط) (از ترجمه قاموس). ثابت شدن کنه به آن کس که در او آویزد. (از متن اللغه). مؤلف تاج العروس گوید: صواب در این ماده ’ر’ مهمله است و بهمین دلیل هیچیک از ائمۀ لغت، آنرا در باب ’ز’ نیاورده است. رجوع به رتوخ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذوعزت
تصویر ذوعزت
عزیز گرامی ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزت
تصویر رزت
فرانسوی گلنوار گلبرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جابزت
تصویر جابزت
گریز، کوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیازت حیازه
تصویر حیازت حیازه
به دست آمدن، گرد آمدن، فراهم شدن، دارندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیازت
تصویر حیازت
جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبازه خبازت
تصویر خبازه خبازت
نان پزی، نانوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذی عزت
تصویر ذی عزت
عزیز گرامی ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازتاب
تصویر بازتاب
انعکاس، درخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازتافتن
تصویر بازتافتن
بازگرداندن، باز پیچاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی عزت
تصویر بی عزت
ذلیل و خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بضزت
تصویر بضزت
یاوگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسید ازتیک
تصویر اسید ازتیک
فرانسوی ترشک کوتزا تیزاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجازت
تصویر استجازت
دستوری خواستن اجاره طلبیدن رخصت خواستن، جمع استجازات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازت
تصویر ازت
گازی بی رنگ و بو که چهار پنجم هوا را تشکیل می دهد، نیتروژن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کوتزایه ازتاتها یا نیتراتها نمکهای جامد اسیدازتیک هستند. بعضی بیرنگ یا سفید و برخی رنگین اند مانند نیترات نیکل و مس. همه آنها در آب حل میشوند و بر اثر حرارت تجزیه شده اکسیژن خود را از دست میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجازت
تصویر اجازت
اجازه، نوعی از الفبای اسلامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زتا
تصویر زتا
یونانی ششمین وات در واتگروه یونانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زتادیق
تصویر زتادیق
پیر مانی مانوی، ملحد دهری بیدین جمع زنادقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضزت
تصویر خضزت
سبزی، تیره رنگی در اسپ ، گندمگونی در آدمی، نرمی و نازکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازتاب
تصویر بازتاب
انعکاس
فرهنگ واژه فارسی سره
چاهی عمیق که محیط دایره ی آن بیش از پنجاه متر است و در سامان
فرهنگ گویش مازندرانی
فریاد یا جیغ ناگهانی توأم با گریهفریاد ناشی از ترس
فرهنگ گویش مازندرانی