یوم الزبطره، وقعه ای است مسلمانان را با مردم ترکیه (روم) در روزگار معتصم. (از مجمع الامثال میدانی). طبری آرد: معتصم ده هزار مرد با افشین فرستاد بحرب بابک با سرهنگی نام او جعفر بن دینارکه او را جعفر الخیاط خواندندی... و غلامی از آن خویش نامش ایناخ... و با ایناخ ده هزار ده خروار خسک فرستاده به افشین و گفت... این خسک را بر گرد لشکر بپراکنید تا از شبیخون ایمن باشند و کنده بباید کندتان... و بابک با ملک الروم مهادنت صلح داشت و همیشه بیکدیگر رسولان فرستاد و نام آن ملک الروم که آن سال بود تئوفل بن میخائیل بود، او را بفریفتی و او را گفتی که من به اصل ترساام از پنهان خلق... و ایشان را همی بیکبار نتوانم گفتن کز اسلام بیرون آیید لیکن این مذهب را... عرضه کنم تا بپذیرند و از مسلمانی بیرون آیند و معتصم را بکشم... آنگاه همه را بترسایی خوانم... ازبهر این حدیث، ملک الروم با وی صلح داشتی... ’چون’ معتصم سپاه وخواسته سوی افشین فرستاد، بابک بملک الروم کس فرستاد و گفت ملک عرب هر کس که دارد... همه بحرب من فرستاد و با وی کس نماند، اگر هرگز بخواهی جنبیدن اکنون وقت است. و بابک همی آن خواست تا ملک الروم از جای بجنبد و معتصم سپاه را که با افشین است لختی را باز خواند، پس ملک الروم از جای برفت با هفتاد هزار مردم مبارز و بزمین طرسوس درآمد و حصار طرسوس سخت محکم بودو از وی بزیرتر هم شهری است که آن را زبطره خوانند. شهری بزرگ است از شهرهای مسلمانان و خلق بسیار اندرآن باشد و حصاری محکم ندارد. پس ملک الروم بدان شهرشد و آن شهر را ویران کرد و از مسلمانان بسیار بکشت و اسیر کرد و بسیار تباهی کرد، خبر آن بمعتصم آمد بسامره، بفرمود تا بموصل و جزیره و سامره و مداین و بغداد و بصره و کوفه و بهمه جهان نفیر کردند و رعیت و مطوعه را حشر کردند از بهر آنکه با معتصم سپاه فراوان ببود و مقدار صد هزار مرد گرد آمد و معتصم خود برفت از پس ملک الروم... وبزبطره کس نیافت از دشمن، و با وی سپاه دیوانی نبودو با رعیت نتوانست بزمین اندر شدن و همانجایگه بدان شهر بنشست و بفرمود تا آن ویرانیها که رومیان کرده بودند همه آبادان کردند و مردمان شهر که بگریخته بودند از رومیان همه را بازآورد و تا آنجا بازگشت و سال دویست و بیست درآمد، معتصم نامه کرد به افشین که خدای تعالی رومیان را هزیمت کرد... (ترجمه بلعمی نسخۀ متعلق به کتاب خانه مجلس شورای ملی صص 1079- 1080). بستانی آرد: بسال 223 شهر زبطره مورد حملۀ روم قرار گرفت و سبب حملۀ روم آن بود که تئوفل بن میخائیل پادشاه روم نامه ای از بابک خرمی دریافت بدین مضمون که: معتصم لشکریان و جنگجویان خود را متوجه من ساخته و نزد خود کسی نگاه نداشته است، اگر وقتی قصد خروج بر او داری اینک آن وقت است و کسی جلوگیر تو نخواهد بود. تئوفل با صد هزار تن یا بیشتر حرکت کرد و بر زبطره و دیگر قلعه ها شبیخون برد، این کار بر معتصم سخت بزرگ آمد، تجهیز قوا کرد، رفت تا اینکه عموریۀ یا ’اموریوم’ را گرفت و تئوفل از این اندوه جان داد. (از دائره المعارف بستانی)
یوم الَزبطره، وقعه ای است مسلمانان را با مردم ترکیه (روم) در روزگار معتصم. (از مجمع الامثال میدانی). طبری آرد: معتصم ده هزار مرد با افشین فرستاد بحرب بابک با سرهنگی نام او جعفر بن دینارکه او را جعفر الخیاط خواندندی... و غلامی از آن خویش نامش ایناخ... و با ایناخ ده هزار ده خروار خسک فرستاده به افشین و گفت... این خسک را بر گرد لشکر بپراکنید تا از شبیخون ایمن باشند و کنده بباید کندتان... و بابک با ملک الروم مهادنت صلح داشت و همیشه بیکدیگر رسولان فرستاد و نام آن ملک الروم که آن سال بود تئوفل بن میخائیل بود، او را بفریفتی و او را گفتی که من به اصل ترساام از پنهان خلق... و ایشان را همی بیکبار نتوانم گفتن کز اسلام بیرون آیید لیکن این مذهب را... عرضه کنم تا بپذیرند و از مسلمانی بیرون آیند و معتصم را بکشم... آنگاه همه را بترسایی خوانم... ازبهر این حدیث، ملک الروم با وی صلح داشتی... ’چون’ معتصم سپاه وخواسته سوی افشین فرستاد، بابک بملک الروم کس فرستاد و گفت ملک عرب هر کس که دارد... همه بحرب من فرستاد و با وی کس نماند، اگر هرگز بخواهی جنبیدن اکنون وقت است. و بابک همی آن خواست تا ملک الروم از جای بجنبد و معتصم سپاه را که با افشین است لختی را باز خواند، پس ملک الروم از جای برفت با هفتاد هزار مردم مبارز و بزمین طرسوس درآمد و حصار طرسوس سخت محکم بودو از وی بزیرتر هم شهری است که آن را زبطره خوانند. شهری بزرگ است از شهرهای مسلمانان و خلق بسیار اندرآن باشد و حصاری محکم ندارد. پس ملک الروم بدان شهرشد و آن شهر را ویران کرد و از مسلمانان بسیار بکشت و اسیر کرد و بسیار تباهی کرد، خبر آن بمعتصم آمد بسامره، بفرمود تا بموصل و جزیره و سامره و مداین و بغداد و بصره و کوفه و بهمه جهان نفیر کردند و رعیت و مطوعه را حشر کردند از بهر آنکه با معتصم سپاه فراوان ببود و مقدار صد هزار مرد گرد آمد و معتصم خود برفت از پس ملک الروم... وبزبطره کس نیافت از دشمن، و با وی سپاه دیوانی نبودو با رعیت نتوانست بزمین اندر شدن و همانجایگه بدان شهر بنشست و بفرمود تا آن ویرانیها که رومیان کرده بودند همه آبادان کردند و مردمان شهر که بگریخته بودند از رومیان همه را بازآورد و تا آنجا بازگشت و سال دویست و بیست درآمد، معتصم نامه کرد به افشین که خدای تعالی رومیان را هزیمت کرد... (ترجمه بلعمی نسخۀ متعلق به کتاب خانه مجلس شورای ملی صص 1079- 1080). بستانی آرد: بسال 223 شهر زبطره مورد حملۀ روم قرار گرفت و سبب حملۀ روم آن بود که تئوفل بن میخائیل پادشاه روم نامه ای از بابک خرمی دریافت بدین مضمون که: معتصم لشکریان و جنگجویان خود را متوجه من ساخته و نزد خود کسی نگاه نداشته است، اگر وقتی قصد خروج بر او داری اینک آن وقت است و کسی جلوگیر تو نخواهد بود. تئوفل با صد هزار تن یا بیشتر حرکت کرد و بر زبطره و دیگر قلعه ها شبیخون برد، این کار بر معتصم سخت بزرگ آمد، تجهیز قوا کرد، رفت تا اینکه عموریۀ یا ’اموریوم’ را گرفت و تئوفل از این اندوه جان داد. (از دائره المعارف بستانی)
دختری است مر روم بن یقن بن سام بن نوح را و شهر زبطره (واقع میان ملطیه و سمیساط) به نام او معروف است. (از ترجمه قاموس). دختر روم بن یقن بن سام بن نوح همان کسی است که شهر زبطره را بنا نهاد، در دیگر اصول نیز همچنین آمده و صواب آن است که گفته شود: ’آن شهر را بنا کرد پس به نام او خوانده شد’. بهر حال این سخن محل تأمل است زیرا علماء علم نسب، یقن را از اولاد سام یاد نکرده اند و روم بگفتۀ نمری نسابه، از اولاد یونان بن یافث است. (از تاج العروس)
دختری است مر روم بن یقن بن سام بن نوح را و شهر زبطره (واقع میان ملطیه و سمیساط) به نام او معروف است. (از ترجمه قاموس). دختر روم بن یقن بن سام بن نوح همان کسی است که شهر زبطره را بنا نهاد، در دیگر اصول نیز همچنین آمده و صواب آن است که گفته شود: ’آن شهر را بنا کرد پس به نام او خوانده شد’. بهر حال این سخن محل تأمل است زیرا علماء علم نسب، یقن را از اولاد سام یاد نکرده اند و روم بگفتۀ نمری نسابه، از اولاد یونان بن یافث است. (از تاج العروس)
شهری است میان ملطیه و سمیساط و آن ثغری است از ثغور روم. (منتهی الارب). بلده ای است میان ملطیه و سمیساط از مرزهای روم که به نام بانی آن خوانده شده است. این ماده را جوهری، صاحب لسان العرب و صاغانی نیاورده اند. (از تاج العروس). طبری آرد: از وی (از طرسوس) بزیرتر، شهری است که آن را زبطره خوانند. شهری بزرگ است از شهرهای مسلمانان و خلقی بسیار اندر آن باشد و حصاری محکم ندارد. (ترجمه بلعمی نسخۀ متعلق به کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 1080). یاقوت آرد: شهری است میان ملطیه و سمیساط و الحدث در کنار سرزمین روم (ترکیه) که آنرا به نام زبطره دختر روم بن یفزبن سام بن نوح، زبطره خوانند. زبطره جزء اقلیم پنجم و طول جغرافیایی آن از طرف مغرب 58 درجه و ثلث درجه و عرض آن 38 درجه است. (از معجم البلدان). لسترنج آرد: در قسمت علیای قراقیس (شاخۀ بزرگ از رود خانه قباقب که از سمت جنوب به آن ملحق میگردد) قلعۀ بزرگ زبطره واقع بود که رومیان آنرا سوزپطره یازپطره میگفتند و دور نیست ’ویران شهر’ در چند فرسخی جنوب ملطیه در ساحل رود خانه ’سلطان سو’ که اسم جدید نهر قراقیس است، خرابه های زبطره باشد. بلاذری و اصطخری اسم زبطره را برند و گویند قلعه ای عظیم است از جملۀ قلاع بسیار نزدیک بمملکت روم که چند بار بدست رومیان خراب شد و منصور خلیفۀ عباسی و پس از او مأمون بتجدید بنای آن همت گماشتند. یاقوت و مؤلفان دیگر، زبطره و قلعۀ الحدث را... یکی دانسته اند وقایعنگاران عرب و رومی زبطره یا سوزپطره را از جهت اینکه تئوفیلوس آنرا تسخیر نمودو سپس معتصم خلیفۀ عباسی در موقعی که به عموریه حمله کرد آنرا از تصرف رومیان درآورد مورد توجه خاص قرار داده اند. اهمیت زبطره مدت زمانی پایدار ماند ولی ابوالفداء که در سال 715 هجری قمری آنجا را دیده است گوید: قلعه ای است ویران و خالی از کشت و کار و مردم واز باروی آن تنها نشانی باقی مانده. به طوری که مورخ مزبور خود در میان درختان بلوطی که در محل آن شهر روییده و زمانی مزارعی حاصلخیز بوده بشکار پرداخته گوید: خرگوشهای آنجا در جای دیگر ندیده ام و همچنین گوید: این مکان در دو منزلی جنوب ملطیه و در مغرب حصن منصور واقع است. (از کتاب سرزمینهای خلافت شرقی تألیف لسترنج ترجمه محمود عرفان). رجوع به مسالک الممالک ابن خردادبه چ لایپزیک ص 97 و 243 و فهرست معجم جغرافیایی امین بک واصف شود خانه ای است به تیهاء مر روم بن یقن بن سام بن نوح را. (منتهی الارب)
شهری است میان ملطیه و سمیساط و آن ثغری است از ثغور روم. (منتهی الارب). بلده ای است میان ملطیه و سمیساط از مرزهای روم که به نام بانی آن خوانده شده است. این ماده را جوهری، صاحب لسان العرب و صاغانی نیاورده اند. (از تاج العروس). طبری آرد: از وی (از طرسوس) بزیرتر، شهری است که آن را زبطره خوانند. شهری بزرگ است از شهرهای مسلمانان و خلقی بسیار اندر آن باشد و حصاری محکم ندارد. (ترجمه بلعمی نسخۀ متعلق به کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 1080). یاقوت آرد: شهری است میان ملطیه و سمیساط و الحدث در کنار سرزمین روم (ترکیه) که آنرا به نام زبطره دختر روم بن یفزبن سام بن نوح، زبطره خوانند. زبطره جزء اقلیم پنجم و طول جغرافیایی آن از طرف مغرب 58 درجه و ثلث درجه و عرض آن 38 درجه است. (از معجم البلدان). لسترنج آرد: در قسمت علیای قراقیس (شاخۀ بزرگ از رود خانه قباقب که از سمت جنوب به آن ملحق میگردد) قلعۀ بزرگ زبطره واقع بود که رومیان آنرا سوزپطره یازپطره میگفتند و دور نیست ’ویران شهر’ در چند فرسخی جنوب ملطیه در ساحل رود خانه ’سلطان سو’ که اسم جدید نهر قراقیس است، خرابه های زبطره باشد. بلاذری و اصطخری اسم زبطره را برند و گویند قلعه ای عظیم است از جملۀ قلاع بسیار نزدیک بمملکت روم که چند بار بدست رومیان خراب شد و منصور خلیفۀ عباسی و پس از او مأمون بتجدید بنای آن همت گماشتند. یاقوت و مؤلفان دیگر، زبطره و قلعۀ الحدث را... یکی دانسته اند وقایعنگاران عرب و رومی زبطره یا سوزپطره را از جهت اینکه تئوفیلوس آنرا تسخیر نمودو سپس معتصم خلیفۀ عباسی در موقعی که به عموریه حمله کرد آنرا از تصرف رومیان درآورد مورد توجه خاص قرار داده اند. اهمیت زبطره مدت زمانی پایدار ماند ولی ابوالفداء که در سال 715 هجری قمری آنجا را دیده است گوید: قلعه ای است ویران و خالی از کشت و کار و مردم واز باروی آن تنها نشانی باقی مانده. به طوری که مورخ مزبور خود در میان درختان بلوطی که در محل آن شهر روییده و زمانی مزارعی حاصلخیز بوده بشکار پرداخته گوید: خرگوشهای آنجا در جای دیگر ندیده ام و همچنین گوید: این مکان در دو منزلی جنوب ملطیه و در مغرب حصن منصور واقع است. (از کتاب سرزمینهای خلافت شرقی تألیف لسترنج ترجمه محمود عرفان). رجوع به مسالک الممالک ابن خردادبه چ لایپزیک ص 97 و 243 و فهرست معجم جغرافیایی امین بک واصف شود خانه ای است به تیهاء مر روم بن یقن بن سام بن نوح را. (منتهی الارب)
بطنی است بزرگ و از آن بطن است ابوعلی محمد بن احمد بن محمد، بزرگ علویان در خراسان و برادرزاده اش ابومحمد یحیی بن محمد بن احمد که فرید عصر خویش بود. (تاج العروس)
بطنی است بزرگ و از آن بطن است ابوعلی محمد بن احمد بن محمد، بزرگ علویان در خراسان و برادرزاده اش ابومحمد یحیی بن محمد بن احمد که فرید عصر خویش بود. (تاج العروس)
لقب محمد بن عبدالله بن حسن بن علی بن حسین علوی است. او از آن روی زباره نام گرفت که هرگاه خشم میگرفت میگفتند: زبر الاسد. (تاج العروس). زباره لقب محمد بن عبدالله بن حسن بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب مکنی به ابوالحسن است، و بطنی بزرگ از سادات علوی بدان منسوب است. درباره وجه اشتهار او به زباره، زاهربن طاهر در نیشابور از ابوبکر حیری حافظ نقل کرده که: از ابوعلی علوی در محفلی سؤال شد که از چه رو شما ’بنی زباره’ لقب یافته اید او در پاسخ گفت: جد من ابوالحسن محمد بن عبدالله که در مدینه میزیست بسیار شجاع و شدید الغضب بود. و هر گاه برکسی خشم میگرفت همسایگانش میگفتند: قد زبرالاسد، از این روی زباره لقب یافت. (از انساب سمعانی). و رجوع به زباری شود
لقب محمد بن عبدالله بن حسن بن علی بن حسین علوی است. او از آن روی زباره نام گرفت که هرگاه خشم میگرفت میگفتند: زبر الاسد. (تاج العروس). زباره لقب محمد بن عبدالله بن حسن بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب مکنی به ابوالحسن است، و بطنی بزرگ از سادات علوی بدان منسوب است. درباره وجه اشتهار او به زباره، زاهربن طاهر در نیشابور از ابوبکر حیری حافظ نقل کرده که: از ابوعلی علوی در محفلی سؤال شد که از چه رو شما ’بنی زباره’ لقب یافته اید او در پاسخ گفت: جد من ابوالحسن محمد بن عبدالله که در مدینه میزیست بسیار شجاع و شدید الغضب بود. و هر گاه برکسی خشم میگرفت همسایگانش میگفتند: قد زبرالاسد، از این روی زباره لقب یافت. (از انساب سمعانی). و رجوع به زباری شود
طایفه ای از عرب ساکن قریۀ شیخ عثمان و فیوش از قریه های لحج در جنوب شبه جزیره عربستان. (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله از تاریخ لحج عبدلی ص 12و 15)
طایفه ای از عرب ساکن قریۀ شیخ عثمان و فیوش از قریه های لحج در جنوب شبه جزیره عربستان. (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله از تاریخ لحج عبدلی ص 12و 15)