نسبت است به زبطره شهر مرزی ترکیه ’روم قدیم’: لبیت صوتا زبطریا هرقت له کاس الکری و رضاب الخرد العرب. ابوتمام (از یاقوت). رجوع به معجم البلدان و ’زبطره’ شود
نسبت است به زبطره شهر مرزی ترکیه ’روم قدیم’: لبیت صوتا زبطریا هرقت له کاس الکری و رضاب الخرد العرب. ابوتمام (از یاقوت). رجوع به معجم البلدان و ’زبطره’ شود
شهری است میان ملطیه و سمیساط و آن ثغری است از ثغور روم. (منتهی الارب). بلده ای است میان ملطیه و سمیساط از مرزهای روم که به نام بانی آن خوانده شده است. این ماده را جوهری، صاحب لسان العرب و صاغانی نیاورده اند. (از تاج العروس). طبری آرد: از وی (از طرسوس) بزیرتر، شهری است که آن را زبطره خوانند. شهری بزرگ است از شهرهای مسلمانان و خلقی بسیار اندر آن باشد و حصاری محکم ندارد. (ترجمه بلعمی نسخۀ متعلق به کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 1080). یاقوت آرد: شهری است میان ملطیه و سمیساط و الحدث در کنار سرزمین روم (ترکیه) که آنرا به نام زبطره دختر روم بن یفزبن سام بن نوح، زبطره خوانند. زبطره جزء اقلیم پنجم و طول جغرافیایی آن از طرف مغرب 58 درجه و ثلث درجه و عرض آن 38 درجه است. (از معجم البلدان). لسترنج آرد: در قسمت علیای قراقیس (شاخۀ بزرگ از رود خانه قباقب که از سمت جنوب به آن ملحق میگردد) قلعۀ بزرگ زبطره واقع بود که رومیان آنرا سوزپطره یازپطره میگفتند و دور نیست ’ویران شهر’ در چند فرسخی جنوب ملطیه در ساحل رود خانه ’سلطان سو’ که اسم جدید نهر قراقیس است، خرابه های زبطره باشد. بلاذری و اصطخری اسم زبطره را برند و گویند قلعه ای عظیم است از جملۀ قلاع بسیار نزدیک بمملکت روم که چند بار بدست رومیان خراب شد و منصور خلیفۀ عباسی و پس از او مأمون بتجدید بنای آن همت گماشتند. یاقوت و مؤلفان دیگر، زبطره و قلعۀ الحدث را... یکی دانسته اند وقایعنگاران عرب و رومی زبطره یا سوزپطره را از جهت اینکه تئوفیلوس آنرا تسخیر نمودو سپس معتصم خلیفۀ عباسی در موقعی که به عموریه حمله کرد آنرا از تصرف رومیان درآورد مورد توجه خاص قرار داده اند. اهمیت زبطره مدت زمانی پایدار ماند ولی ابوالفداء که در سال 715 هجری قمری آنجا را دیده است گوید: قلعه ای است ویران و خالی از کشت و کار و مردم واز باروی آن تنها نشانی باقی مانده. به طوری که مورخ مزبور خود در میان درختان بلوطی که در محل آن شهر روییده و زمانی مزارعی حاصلخیز بوده بشکار پرداخته گوید: خرگوشهای آنجا در جای دیگر ندیده ام و همچنین گوید: این مکان در دو منزلی جنوب ملطیه و در مغرب حصن منصور واقع است. (از کتاب سرزمینهای خلافت شرقی تألیف لسترنج ترجمه محمود عرفان). رجوع به مسالک الممالک ابن خردادبه چ لایپزیک ص 97 و 243 و فهرست معجم جغرافیایی امین بک واصف شود خانه ای است به تیهاء مر روم بن یقن بن سام بن نوح را. (منتهی الارب)
شهری است میان ملطیه و سمیساط و آن ثغری است از ثغور روم. (منتهی الارب). بلده ای است میان ملطیه و سمیساط از مرزهای روم که به نام بانی آن خوانده شده است. این ماده را جوهری، صاحب لسان العرب و صاغانی نیاورده اند. (از تاج العروس). طبری آرد: از وی (از طرسوس) بزیرتر، شهری است که آن را زبطره خوانند. شهری بزرگ است از شهرهای مسلمانان و خلقی بسیار اندر آن باشد و حصاری محکم ندارد. (ترجمه بلعمی نسخۀ متعلق به کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 1080). یاقوت آرد: شهری است میان ملطیه و سمیساط و الحدث در کنار سرزمین روم (ترکیه) که آنرا به نام زبطره دختر روم بن یفزبن سام بن نوح، زبطره خوانند. زبطره جزء اقلیم پنجم و طول جغرافیایی آن از طرف مغرب 58 درجه و ثلث درجه و عرض آن 38 درجه است. (از معجم البلدان). لسترنج آرد: در قسمت علیای قراقیس (شاخۀ بزرگ از رود خانه قباقب که از سمت جنوب به آن ملحق میگردد) قلعۀ بزرگ زبطره واقع بود که رومیان آنرا سوزپطره یازپطره میگفتند و دور نیست ’ویران شهر’ در چند فرسخی جنوب ملطیه در ساحل رود خانه ’سلطان سو’ که اسم جدید نهر قراقیس است، خرابه های زبطره باشد. بلاذری و اصطخری اسم زبطره را برند و گویند قلعه ای عظیم است از جملۀ قلاع بسیار نزدیک بمملکت روم که چند بار بدست رومیان خراب شد و منصور خلیفۀ عباسی و پس از او مأمون بتجدید بنای آن همت گماشتند. یاقوت و مؤلفان دیگر، زبطره و قلعۀ الحدث را... یکی دانسته اند وقایعنگاران عرب و رومی زبطره یا سوزپطره را از جهت اینکه تئوفیلوس آنرا تسخیر نمودو سپس معتصم خلیفۀ عباسی در موقعی که به عموریه حمله کرد آنرا از تصرف رومیان درآورد مورد توجه خاص قرار داده اند. اهمیت زبطره مدت زمانی پایدار ماند ولی ابوالفداء که در سال 715 هجری قمری آنجا را دیده است گوید: قلعه ای است ویران و خالی از کشت و کار و مردم واز باروی آن تنها نشانی باقی مانده. به طوری که مورخ مزبور خود در میان درختان بلوطی که در محل آن شهر روییده و زمانی مزارعی حاصلخیز بوده بشکار پرداخته گوید: خرگوشهای آنجا در جای دیگر ندیده ام و همچنین گوید: این مکان در دو منزلی جنوب ملطیه و در مغرب حصن منصور واقع است. (از کتاب سرزمینهای خلافت شرقی تألیف لسترنج ترجمه محمود عرفان). رجوع به مسالک الممالک ابن خردادبه چ لایپزیک ص 97 و 243 و فهرست معجم جغرافیایی امین بک واصف شود خانه ای است به تیهاء مر روم بن یقن بن سام بن نوح را. (منتهی الارب)
بتری. از لغات انگلیسی است که از طریق خلیج فارس وارد فارسی شده و اصل آن در انگلیسی باتل است. (از حاشیۀ برهان چ معین). مأخوذ از انگلیسی آوندی شیشه ای استوانه ای شکل. (ناظم الاطباء). مأخوذ از انگلیسی ظرف شیشۀ دراز. (فرهنگ نظام). این ظرف برای نگهداری نوشابه ها و دیگر مایعات بکار رود. (دزی ج 1 ص 94) ، ساحران. (منتهی الارب) (آنندراج). مردم ساحر و جادوگر. (ناظم الاطباء)
بتری. از لغات انگلیسی است که از طریق خلیج فارس وارد فارسی شده و اصل آن در انگلیسی باتل است. (از حاشیۀ برهان چ معین). مأخوذ از انگلیسی آوندی شیشه ای استوانه ای شکل. (ناظم الاطباء). مأخوذ از انگلیسی ظرف شیشۀ دراز. (فرهنگ نظام). این ظرف برای نگهداری نوشابه ها و دیگر مایعات بکار رود. (دزی ج 1 ص 94) ، ساحران. (منتهی الارب) (آنندراج). مردم ساحر و جادوگر. (ناظم الاطباء)
محمد بن عبدالله بن زیاد بغدادی، مکنی به ابواحمد. از محمد بن غالب تمتام و ابوبکر عبدالله بن ابی الدنیا و جعفر بن محمد... و احمد بن موسی النجار سماع دارد. ابوعمرو بن سماک و حسین بن محمد بن عبید عسکری و ابوالحسن علی بن عمر الدارقطنی از او روایت دارند. زبوری در جمادی الاّخره بسال 330 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب سمعانی)
محمد بن عبدالله بن زیاد بغدادی، مکنی به ابواحمد. از محمد بن غالب تمتام و ابوبکر عبدالله بن ابی الدنیا و جعفر بن محمد... و احمد بن موسی النجار سماع دارد. ابوعمرو بن سماک و حسین بن محمد بن عبید عسکری و ابوالحسن علی بن عمر الدارقطنی از او روایت دارند. زبوری در جمادی الاَّخره بسال 330 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب سمعانی)
دختری است مر روم بن یقن بن سام بن نوح را و شهر زبطره (واقع میان ملطیه و سمیساط) به نام او معروف است. (از ترجمه قاموس). دختر روم بن یقن بن سام بن نوح همان کسی است که شهر زبطره را بنا نهاد، در دیگر اصول نیز همچنین آمده و صواب آن است که گفته شود: ’آن شهر را بنا کرد پس به نام او خوانده شد’. بهر حال این سخن محل تأمل است زیرا علماء علم نسب، یقن را از اولاد سام یاد نکرده اند و روم بگفتۀ نمری نسابه، از اولاد یونان بن یافث است. (از تاج العروس)
دختری است مر روم بن یقن بن سام بن نوح را و شهر زبطره (واقع میان ملطیه و سمیساط) به نام او معروف است. (از ترجمه قاموس). دختر روم بن یقن بن سام بن نوح همان کسی است که شهر زبطره را بنا نهاد، در دیگر اصول نیز همچنین آمده و صواب آن است که گفته شود: ’آن شهر را بنا کرد پس به نام او خوانده شد’. بهر حال این سخن محل تأمل است زیرا علماء علم نسب، یقن را از اولاد سام یاد نکرده اند و روم بگفتۀ نمری نسابه، از اولاد یونان بن یافث است. (از تاج العروس)
یوم الزبطره، وقعه ای است مسلمانان را با مردم ترکیه (روم) در روزگار معتصم. (از مجمع الامثال میدانی). طبری آرد: معتصم ده هزار مرد با افشین فرستاد بحرب بابک با سرهنگی نام او جعفر بن دینارکه او را جعفر الخیاط خواندندی... و غلامی از آن خویش نامش ایناخ... و با ایناخ ده هزار ده خروار خسک فرستاده به افشین و گفت... این خسک را بر گرد لشکر بپراکنید تا از شبیخون ایمن باشند و کنده بباید کندتان... و بابک با ملک الروم مهادنت صلح داشت و همیشه بیکدیگر رسولان فرستاد و نام آن ملک الروم که آن سال بود تئوفل بن میخائیل بود، او را بفریفتی و او را گفتی که من به اصل ترساام از پنهان خلق... و ایشان را همی بیکبار نتوانم گفتن کز اسلام بیرون آیید لیکن این مذهب را... عرضه کنم تا بپذیرند و از مسلمانی بیرون آیند و معتصم را بکشم... آنگاه همه را بترسایی خوانم... ازبهر این حدیث، ملک الروم با وی صلح داشتی... ’چون’ معتصم سپاه وخواسته سوی افشین فرستاد، بابک بملک الروم کس فرستاد و گفت ملک عرب هر کس که دارد... همه بحرب من فرستاد و با وی کس نماند، اگر هرگز بخواهی جنبیدن اکنون وقت است. و بابک همی آن خواست تا ملک الروم از جای بجنبد و معتصم سپاه را که با افشین است لختی را باز خواند، پس ملک الروم از جای برفت با هفتاد هزار مردم مبارز و بزمین طرسوس درآمد و حصار طرسوس سخت محکم بودو از وی بزیرتر هم شهری است که آن را زبطره خوانند. شهری بزرگ است از شهرهای مسلمانان و خلق بسیار اندرآن باشد و حصاری محکم ندارد. پس ملک الروم بدان شهرشد و آن شهر را ویران کرد و از مسلمانان بسیار بکشت و اسیر کرد و بسیار تباهی کرد، خبر آن بمعتصم آمد بسامره، بفرمود تا بموصل و جزیره و سامره و مداین و بغداد و بصره و کوفه و بهمه جهان نفیر کردند و رعیت و مطوعه را حشر کردند از بهر آنکه با معتصم سپاه فراوان ببود و مقدار صد هزار مرد گرد آمد و معتصم خود برفت از پس ملک الروم... وبزبطره کس نیافت از دشمن، و با وی سپاه دیوانی نبودو با رعیت نتوانست بزمین اندر شدن و همانجایگه بدان شهر بنشست و بفرمود تا آن ویرانیها که رومیان کرده بودند همه آبادان کردند و مردمان شهر که بگریخته بودند از رومیان همه را بازآورد و تا آنجا بازگشت و سال دویست و بیست درآمد، معتصم نامه کرد به افشین که خدای تعالی رومیان را هزیمت کرد... (ترجمه بلعمی نسخۀ متعلق به کتاب خانه مجلس شورای ملی صص 1079- 1080). بستانی آرد: بسال 223 شهر زبطره مورد حملۀ روم قرار گرفت و سبب حملۀ روم آن بود که تئوفل بن میخائیل پادشاه روم نامه ای از بابک خرمی دریافت بدین مضمون که: معتصم لشکریان و جنگجویان خود را متوجه من ساخته و نزد خود کسی نگاه نداشته است، اگر وقتی قصد خروج بر او داری اینک آن وقت است و کسی جلوگیر تو نخواهد بود. تئوفل با صد هزار تن یا بیشتر حرکت کرد و بر زبطره و دیگر قلعه ها شبیخون برد، این کار بر معتصم سخت بزرگ آمد، تجهیز قوا کرد، رفت تا اینکه عموریۀ یا ’اموریوم’ را گرفت و تئوفل از این اندوه جان داد. (از دائره المعارف بستانی)
یوم الَزبطره، وقعه ای است مسلمانان را با مردم ترکیه (روم) در روزگار معتصم. (از مجمع الامثال میدانی). طبری آرد: معتصم ده هزار مرد با افشین فرستاد بحرب بابک با سرهنگی نام او جعفر بن دینارکه او را جعفر الخیاط خواندندی... و غلامی از آن خویش نامش ایناخ... و با ایناخ ده هزار ده خروار خسک فرستاده به افشین و گفت... این خسک را بر گرد لشکر بپراکنید تا از شبیخون ایمن باشند و کنده بباید کندتان... و بابک با ملک الروم مهادنت صلح داشت و همیشه بیکدیگر رسولان فرستاد و نام آن ملک الروم که آن سال بود تئوفل بن میخائیل بود، او را بفریفتی و او را گفتی که من به اصل ترساام از پنهان خلق... و ایشان را همی بیکبار نتوانم گفتن کز اسلام بیرون آیید لیکن این مذهب را... عرضه کنم تا بپذیرند و از مسلمانی بیرون آیند و معتصم را بکشم... آنگاه همه را بترسایی خوانم... ازبهر این حدیث، ملک الروم با وی صلح داشتی... ’چون’ معتصم سپاه وخواسته سوی افشین فرستاد، بابک بملک الروم کس فرستاد و گفت ملک عرب هر کس که دارد... همه بحرب من فرستاد و با وی کس نماند، اگر هرگز بخواهی جنبیدن اکنون وقت است. و بابک همی آن خواست تا ملک الروم از جای بجنبد و معتصم سپاه را که با افشین است لختی را باز خواند، پس ملک الروم از جای برفت با هفتاد هزار مردم مبارز و بزمین طرسوس درآمد و حصار طرسوس سخت محکم بودو از وی بزیرتر هم شهری است که آن را زبطره خوانند. شهری بزرگ است از شهرهای مسلمانان و خلق بسیار اندرآن باشد و حصاری محکم ندارد. پس ملک الروم بدان شهرشد و آن شهر را ویران کرد و از مسلمانان بسیار بکشت و اسیر کرد و بسیار تباهی کرد، خبر آن بمعتصم آمد بسامره، بفرمود تا بموصل و جزیره و سامره و مداین و بغداد و بصره و کوفه و بهمه جهان نفیر کردند و رعیت و مطوعه را حشر کردند از بهر آنکه با معتصم سپاه فراوان ببود و مقدار صد هزار مرد گرد آمد و معتصم خود برفت از پس ملک الروم... وبزبطره کس نیافت از دشمن، و با وی سپاه دیوانی نبودو با رعیت نتوانست بزمین اندر شدن و همانجایگه بدان شهر بنشست و بفرمود تا آن ویرانیها که رومیان کرده بودند همه آبادان کردند و مردمان شهر که بگریخته بودند از رومیان همه را بازآورد و تا آنجا بازگشت و سال دویست و بیست درآمد، معتصم نامه کرد به افشین که خدای تعالی رومیان را هزیمت کرد... (ترجمه بلعمی نسخۀ متعلق به کتاب خانه مجلس شورای ملی صص 1079- 1080). بستانی آرد: بسال 223 شهر زبطره مورد حملۀ روم قرار گرفت و سبب حملۀ روم آن بود که تئوفل بن میخائیل پادشاه روم نامه ای از بابک خرمی دریافت بدین مضمون که: معتصم لشکریان و جنگجویان خود را متوجه من ساخته و نزد خود کسی نگاه نداشته است، اگر وقتی قصد خروج بر او داری اینک آن وقت است و کسی جلوگیر تو نخواهد بود. تئوفل با صد هزار تن یا بیشتر حرکت کرد و بر زبطره و دیگر قلعه ها شبیخون برد، این کار بر معتصم سخت بزرگ آمد، تجهیز قوا کرد، رفت تا اینکه عموریۀ یا ’اموریوم’ را گرفت و تئوفل از این اندوه جان داد. (از دائره المعارف بستانی)
تمساح ماده یا حیوانی است دیگر که پیل را بر شاخ خود بردارد. (منتهی الارب) (آنندراج). تمساح ماده است و برخی گویند: حیوانی است که پیل را بر شاخ خود حمل میکند. (اقرب الموارد). انثی نهنگها یا دابه ای است که برمیداردپیل را به شاخ که او را کرگدن میگویند. (شرخ قاموس). برخی آنرا کرگدن و برخی دیگر حیوانی مانند کرگدن دانسته اند. (تاج العروس). تمساح ماده. (متن اللغه) نام حیوانی است که آنرا حریش و هرمس گویند. وحیذ نام دیگر آن است. (از مجلۀ لغهالعرب). رجوع به حریش در این لغتنامه شود
تمساح ماده یا حیوانی است دیگر که پیل را بر شاخ خود بردارد. (منتهی الارب) (آنندراج). تمساح ماده است و برخی گویند: حیوانی است که پیل را بر شاخ خود حمل میکند. (اقرب الموارد). انثی نهنگها یا دابه ای است که برمیداردپیل را به شاخ که او را کرگدن میگویند. (شرخ قاموس). برخی آنرا کرگدن و برخی دیگر حیوانی مانند کرگدن دانسته اند. (تاج العروس). تمساح ماده. (متن اللغه) نام حیوانی است که آنرا حریش و هرمس گویند. وحیذ نام دیگر آن است. (از مجلۀ لغهالعرب). رجوع به حریش در این لغتنامه شود
درشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). درشت و کلان و تناور. (ناظم الاطباء). ستبر. (شرح قاموس). زبعری را بدین معنی با کسر و فتح زا هر دو خوانند و در صورت فتح و با در حساب آوردن الف (مقصوره) این اسم ملحق به سفرجل (یعنی به اسماء خماسی) میگردد. (تاج العروس). تناورکه دارای موی فراوان بر روی و پشت است. (ابن درید، الجمهره ج 3 ص 407)
درشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). درشت و کلان و تناور. (ناظم الاطباء). ستبر. (شرح قاموس). زبعری را بدین معنی با کسر و فتح زا هر دو خوانند و در صورت فتح و با در حساب آوردن الف (مقصوره) این اسم ملحق به سفرجل (یعنی به اسماء خماسی) میگردد. (تاج العروس). تناورکه دارای موی فراوان بر روی و پشت است. (ابن درید، الجمهره ج 3 ص 407)
نام پدر عبداﷲ، قرشی صحابی شاعر. (منتهی الارب). زبعری بن قیس بن عدی پدر عبدالله صحابی قرشی سهمی. شاعر است. مادر این عبدالله حاتکۀ جمحی است. (تاج العروس). مفهوم صحابی یکی از مفاهیم کلیدی در علم حدیث است، چراکه بسیاری از احادیث پیامبر از طریق صحابه نقل شده اند. شناخت دقیق صحابه به ما کمک می کند تا درک عمیق تری از منابع دینی و تحولات اجتماعی صدر اسلام داشته باشیم. آنان حافظان زنده سنت و قرآن بودند.
نام پدر عبداﷲ، قرشی صحابی شاعر. (منتهی الارب). زبعری بن قیس بن عدی پدر عبدالله صحابی قرشی سهمی. شاعر است. مادر این عبدالله حاتکۀ جمحی است. (تاج العروس). مفهوم صحابی یکی از مفاهیم کلیدی در علم حدیث است، چراکه بسیاری از احادیث پیامبر از طریق صحابه نقل شده اند. شناخت دقیق صحابه به ما کمک می کند تا درک عمیق تری از منابع دینی و تحولات اجتماعی صدر اسلام داشته باشیم. آنان حافظان زنده سنت و قرآن بودند.
بدخو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بدخلق. (شرح قاموس). باب الخلق و دشوارخوی را گویند و بهمین معنی شاعر معروف را ابن الزبعری خوانند. (تاج العروس) ، مرد انبوه ابرو و ریش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مردی است که موی بسیار بر رو و بر هر دو ابرو و بر دو جانب دهن داشته باشد. (شرح قاموس). در صحاح است که زبعری آن است که موی فراوان بر روی و ابروان و لحیتین داشته باشد. و این سخن ابوعبیده است، شتر موی انبوه را نیز زبعری گویند. (تاج العروس). آنکه موی روی، ابروان و لحیتین او فراوان باشد. مؤنث آن زبعراه است. (از متن اللغه) ، شتر کوتاه بالای پرموی که بر گوشها موی فراوان داشته باشد. (تاج العروس) ، (بگفتۀ ازهری) : گوش اسب که ستبر و پرموی باشد. (تاج العروس)
بدخو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بدخلق. (شرح قاموس). باب الخلق و دشوارخوی را گویند و بهمین معنی شاعر معروف را ابن الزبعری خوانند. (تاج العروس) ، مرد انبوه ابرو و ریش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مردی است که موی بسیار بر رو و بر هر دو ابرو و بر دو جانب دهن داشته باشد. (شرح قاموس). در صحاح است که زبعری آن است که موی فراوان بر روی و ابروان و لحیتین داشته باشد. و این سخن ابوعبیده است، شتر موی انبوه را نیز زبعری گویند. (تاج العروس). آنکه موی روی، ابروان و لحیتین او فراوان باشد. مؤنث آن زبعراه است. (از متن اللغه) ، شتر کوتاه بالای پرموی که بر گوشها موی فراوان داشته باشد. (تاج العروس) ، (بگفتۀ ازهری) : گوش اسب که ستبر و پرموی باشد. (تاج العروس)
درختی است خوشبوی که در حجاز میروید و آن را زبعره نیز گویند. (تاج العروس). زبعر. زبعر و زبعری نام درختی است خوشبوی از درختان حجاز. (متن اللغه) گیاهی خوشبوی. (منتهی الارب) (آنندراج) نوعی از مرو. (محیط المحیط) (البستان) حیوانی است که فیل را با شاخ برمیدارد و گویند کرگدن است. (از متن اللغه). حیوانی بزرگ که پیل را به شاخ خود برمیدارد. (ناظم الاطباء) درختی است حجازی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قاموس) (ناظم الاطباء) (البستان)
درختی است خوشبوی که در حجاز میروید و آن را زَبعَره نیز گویند. (تاج العروس). زِبعَر. زَبعَر و زبعری نام درختی است خوشبوی از درختان حجاز. (متن اللغه) گیاهی خوشبوی. (منتهی الارب) (آنندراج) نوعی از مرو. (محیط المحیط) (البستان) حیوانی است که فیل را با شاخ برمیدارد و گویند کرگدن است. (از متن اللغه). حیوانی بزرگ که پیل را به شاخ خود برمیدارد. (ناظم الاطباء) درختی است حجازی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قاموس) (ناظم الاطباء) (البستان)
محمد مکنی به ابوعلی بن احمد بن محمد فرزند از نوۀ دوم محمد معروف به ’زباره’ است. او در عصر خویش بزرگ طالبیین نیشابور بلکه همه خراسان بود. در 260 هجری قمری متولد شد و صد سال بزیست و در 360 هجری قمری درگذشت. ابوعلی از حسین بن فضل بجلی روایت دارد و برادرزاده اش ابومحمد بن ابی الحسن بن زباره از او نقل حدیث کرده است. (از انساب سمعانی). رجوع به ’زباره’ شود
محمد مکنی به ابوعلی بن احمد بن محمد فرزند از نوۀ دوم محمد معروف به ’زباره’ است. او در عصر خویش بزرگ طالبیین نیشابور بلکه همه خراسان بود. در 260 هجری قمری متولد شد و صد سال بزیست و در 360 هجری قمری درگذشت. ابوعلی از حسین بن فضل بجلی روایت دارد و برادرزاده اش ابومحمد بن ابی الحسن بن زباره از او نقل حدیث کرده است. (از انساب سمعانی). رجوع به ’زباره’ شود
حبیب بن زبیر بن مشکان هلالی، بصری الاصل و مقیم اصفهان بود و بگفتۀ ابن مردویه حبیب در اصفهان اولاد و احفادی دارد که آنان را زبیریه گویند. حبیب بن زبیر از شعبه و عمرو بن فروخ نقل حدیث کند. (از انساب سمعانی). رجوع به زبیر (... بن مشکان) و زبیری (... یونس بن حبیب) شود محمد بن صالح بن ابراهیم، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به جمال الدین. از فقیهان فاضل شافعی است (1188- 1240 هجری قمری). او راست: ’فیض الملک العلام’ و ’الفتاوی’ که هر دو به بچاپ رسیده اند. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 7 ص 33). رجوع به معجم المطبوعات ص 963 شود درهم بن مظاهر، فرزند حبیب بن زبیر بن مشکان و از زبیریان اصفهان است. (از انساب سمعانی). رجوع به زبیر (... بن مشکان) و زبیری (... محمود بن احمد) و زبیری (... حبیب بن زبیر) شود احمد بن عبدالله بن زبیر بکار. ازراویانست. رجوع به تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، و رجال نجاشی، نقد الرجال، و ریحانه الادب شود عبدالله بن هارون. از روایانست. رجوع به ریحانه الادب، تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، رجال نجاشی و نقد الرجال تفرشی شود عبدالله بن عبدالرحمان. از راویانست. رجوع به ریحانه الادب، تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، رجال نجاشی و نقد الرجال شود یونس بن حبیب، نوۀ حبیب بن هودۀ زبیری و صاحب ابوداود طیالسی است. (از انساب سمعانی). رجوع به زبیری (... حبیب بن هوده) شود عبدالله بن مصعب. از راویانست. رجوع به تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، رجال نجاشی و نقد الرجال و ریحانه الادب شود
حبیب بن زبیر بن مشکان هلالی، بصری الاصل و مقیم اصفهان بود و بگفتۀ ابن مردویه حبیب در اصفهان اولاد و احفادی دارد که آنان را زبیریه گویند. حبیب بن زبیر از شعبه و عمرو بن فروخ نقل حدیث کند. (از انساب سمعانی). رجوع به زبیر (... بن مشکان) و زبیری (... یونس بن حبیب) شود محمد بن صالح بن ابراهیم، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به جمال الدین. از فقیهان فاضل شافعی است (1188- 1240 هجری قمری). او راست: ’فیض الملک العلام’ و ’الفتاوی’ که هر دو به بچاپ رسیده اند. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 7 ص 33). رجوع به معجم المطبوعات ص 963 شود درهم بن مظاهر، فرزند حبیب بن زبیر بن مشکان و از زبیریان اصفهان است. (از انساب سمعانی). رجوع به زبیر (... بن مشکان) و زبیری (... محمود بن احمد) و زبیری (... حبیب بن زبیر) شود احمد بن عبدالله بن زبیر بکار. ازراویانست. رجوع به تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، و رجال نجاشی، نقد الرجال، و ریحانه الادب شود عبدالله بن هارون. از روایانست. رجوع به ریحانه الادب، تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، رجال نجاشی و نقد الرجال تفرشی شود عبدالله بن عبدالرحمان. از راویانست. رجوع به ریحانه الادب، تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، رجال نجاشی و نقد الرجال شود یونس بن حبیب، نوۀ حبیب بن هودۀ زبیری و صاحب ابوداود طیالسی است. (از انساب سمعانی). رجوع به زبیری (... حبیب بن هوده) شود عبدالله بن مصعب. از راویانست. رجوع به تنقیح المقال مامقانی (قسمت القاب) ، رجال نجاشی و نقد الرجال و ریحانه الادب شود
طرفدار آل زبیر عوام. پیرو عبداﷲ زبیر. طرفدار قیام عبداﷲ زبیر. کسی که برای بنی زبیر عوام (در مقابل بنی هاشم یا بنی امیه) تعصب ورزد: دخل رجل من بنی مخزوم علی عبدالملک بن مروان و کان زبیریاً. (العقد الفرید چ محمد سعید عریان ج 2 ص 66)
طرفدار آل زبیر عوام. پیرو عبداﷲ زبیر. طرفدار قیام عبداﷲ زبیر. کسی که برای بنی زبیر عوام (در مقابل بنی هاشم یا بنی امیه) تعصب ورزد: دخل رجل من بنی مخزوم علی عبدالملک بن مروان و کان زبیریاً. (العقد الفرید چ محمد سعید عریان ج 2 ص 66)
بطری: کاری از روی بی فکری نوشیدن از یک بطری: از شما خواسته خواهد شد که شهادت بدهید 1ـ اگر خواب ببینید مایعی شفاف داخل بطری است، دلالت بر آن دارد که شما در تمام مسائل عاطفی، پیروز خواهید شد. 2ـ اگر در خواب بطریی تهی ببینید، نشانه آن است که به دامی خواهید افتاد ولی با تدابیر درست از گرفتاری رها خواهید شد. لوک اویتنهاو
بطری: کاری از روی بی فکری نوشیدن از یک بطری: از شما خواسته خواهد شد که شهادت بدهید 1ـ اگر خواب ببینید مایعی شفاف داخل بطری است، دلالت بر آن دارد که شما در تمام مسائل عاطفی، پیروز خواهید شد. 2ـ اگر در خواب بطریی تهی ببینید، نشانه آن است که به دامی خواهید افتاد ولی با تدابیر درست از گرفتاری رها خواهید شد. لوک اویتنهاو