جدول جو
جدول جو

معنی زبرین - جستجوی لغت در جدول جو

زبرین
اعلی، فوقانی
تصویری از زبرین
تصویر زبرین
فرهنگ لغت هوشیار
زبرین
بالایی، قرار گرفته در قسمت بالا
تصویری از زبرین
تصویر زبرین
فرهنگ فارسی عمید
زبرین
((زَ بَ))
فوقانی
تصویری از زبرین
تصویر زبرین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زربین
تصویر زربین
(دخترانه)
سرو کوهی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیرین
تصویر زیرین
تحتانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زبلین
تصویر زبلین
تازی گشته سمور سیبری از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفرین
تصویر زفرین
حلقه ای که بر چهار چوب در نصب کنند زلفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زربین
تصویر زربین
سرو کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زورین
تصویر زورین
زبرین بالایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرین
تصویر زیرین
تحتانی، سفلی، پائینی، فرودین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرین
تصویر زیرین
پایینی، قرار گرفته در پایین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زفرین
تصویر زفرین
زرفین، حلقۀ کوچک که به در یا چهارچوب در می کوبند و زنجیر یا چفت را به آن می اندازند، زوفرین، زورفین، زلفین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زفرین
تصویر زفرین
((زُ فْ))
حلقه ای که بر چهارچوب در نصب کنند، زلفین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زورین
تصویر زورین
زبرین، بالایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زربین
تصویر زربین
سرو، سرو کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرین
تصویر زرین
(دخترانه)
طلائی رنگ، منصوب به زر، از جنس زر، به رنگ زر، طلایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برین
تصویر برین
متعالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زرین
تصویر زرین
طلایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برین
تصویر برین
برتر، بالاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برین
تصویر برین
(پسرانه)
پیشین، عریض، پهناور (نگارش کردی: بهرین)
فرهنگ نامهای ایرانی
منسوب به زبر. بالایی علوی زبرین مقابل فرودی فروردین زیرین، محیط فلک سطح محدب فلک (التفهیم مقدمه قس)، خشونت ناهمواری مقابل نرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرین
تصویر زرین
طلائی، به زر آب داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرین
تصویر زرین
آنچه مانند زر یا به رنگ زر باشد، از جنس زر، طلایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برین
تصویر برین
تکۀ بریده شده از خربزه، هندوانه یا میوۀ دیگر، قاچ، برای مثال چون برید و داد او را یک برین / همچو شکّر خوردش و چون انگبین (مولوی - ۲۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برین
تصویر برین
قرارگرفته در جای بالاتر و برتر، بالایی مثلاً بهشت برین، خلد برین، چرخ برین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برین
تصویر برین
((بَ))
اعلی، بالایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برین
تصویر برین
((بُ))
قاش یا قاچ، برشی از خربزه یا هنداونه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرین
تصویر زرین
((زَ رِّ))
منسوب به زر، طلایی
فرهنگ فارسی معین
وریدی که خون تیره سرو گردن و اندامهای فوقانی (دستها) را بدهلیز راست قلب برمیگرداند وریداجوف فوقانی وریداجوف اعلی بزرگ سیاهرگ فوقانی
فرهنگ لغت هوشیار