جدول جو
جدول جو

معنی زبرجدفام - جستجوی لغت در جدول جو

زبرجدفام
زبرجدرنگ، زبرجدگون، به رنگ زبرجد، سبز رنگ
تصویری از زبرجدفام
تصویر زبرجدفام
فرهنگ فارسی عمید
زبرجدفام
(زَ بَ جَ)
زبرجدرنگ. زبرجدگون. دارای رنگی شبیه به رنگ زبرجد. زبرجدی. زبرجدین
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زمردفام
تصویر زمردفام
زمردگون، به رنگ زمرد، سبز رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زردفام
تصویر زردفام
زرد رنگ، هر چیزی که رنگش زرد باشد، برای مثال چو خورشید خنجر کشید از نیام / پدید آمد آن مطرف زردفام (فردوسی - ۸/۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
(زَ بَ جَ سُ)
یعنی سبزسم. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زردرنگ. (ناظم الاطباء) :
چو خورشید خنجر کشید از نیام
پدید آمد آن مطرف زردفام.
فردوسی.
زردی در آفتاب بقای حسود شاه
از سیر تیره سر قلم زردفام تست.
سوزنی.
- زردفام گشتن، به رنگ زرد درآمدن. زردرخ گشتن بر اثر بیماری و ناتوانی و ترس و خجلت و جز اینها:
بدو گفت مادر که ای جان مام
چه بودت که گشتی چنین زردفام.
فردوسی.
- ، در خورشید، بمعنی غروب آن است:
همی بود تا گشت خور زردفام
ز مهر سپهبد برآمد به بام.
اسدی (گرشاسبنامه).
رجوع به زرد شدن و زرد و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زردفام
تصویر زردفام
آن چه به رنگ زرد باشد، زردرنگ
فرهنگ فارسی معین
اصفر، زردرنگ، زردگون، زرین فام، طلایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد