جدول جو
جدول جو

معنی زبدیا - جستجوی لغت در جدول جو

زبدیا
(زَ بَ)
یکی از بنی لاوی که درروزگار پادشاهی یهوشافاط او را برای تعلیم دین در شهرهای یهودا فرستادند. (از دائره المعارف بستانی)
ابن یروحام. از بطن بنیامین. و هنگامی که داود به صقلغ پناه آورداین زبدیا بدو پیوست. (از دائره المعارف بستانی)
ابن میخائیل. از بنی شفاتیاء وی با 80 تن از عشیرۀ خویش، همراه عزرا بازگشت. (از دائره المعارف بستانی)
کاهنی از بنی امیر که پس از بازگشت از بابل با زنی بیگانه ازدواج کرد. (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان دامغان است در 9هزارگزی جنوب دامغان در دشت واقع است. آب و هوای آن معتدل است و 110 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش غلات، پسته، انگور و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه فرعی از طریق امامزاده جعفر دارد. مزرعۀ کریم آبادجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زِ یَ)
نوعی بشقاب سفالین است. ج، زبادی. (تاج العروس). بشقاب. (از دزی ج 1 ص 5)
لغت نامه دهخدا
(زُ دی یَ)
مؤنث زبدی، ظرف چینی کرمی رنگ، یک نوع ظرف چینی از نوع چینی کرمی، فنجان، کاسۀ چینی که با آن پیمانه گیری شود. نوعی پیمانۀ چینی، نوعی از کاسۀ گلین، نوعی ظرف گلی. (از دزی ج 1 ص 578)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
از قراء صیدا. قریه های دیگری نیز بدین نام وجود دارد. (از ملحقات المنجد)
لغت نامه دهخدا
(زُ دی ی)
برنگ کرم، خامه ای رنگ. (از دزی ج 1 ص 578) ، در یک مورد معین ظاهراً بمعنی پیمانۀ سنجش (کیل) حبوب آمده، ظرف چینی کرم رنگ. شیری رنگ. (از دزی ج 1 ص 578)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
منسوب به زبد یعنی مسکه ای و سرشیری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
علی بن سلیمان بن زبدی بغدادی. از عبدالصمد بن ابی الجیش حدیث شنید و در 666 هجری قمری وفات یافت. (تاج العروس)
انجب بن ابی منصور. از ابوالحسین بن یوسف روایت دارد. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ)
خداداد و او شوهر سالومه و پدر دو تن از حواریان بود و مثل سایر مزدوران نبوده که یومیۀ هر روزه را در همان روز تحصیل نمایند بلکه مزدوران در تحت ید خود میداشت و چون خداوند دو پسر او را خواند بی درنگ ایشان را فرستاد و زوجه او سالومه نیز از مال خود در راه خداوند صرف مینمود. انجیل مرقس 1:20، 15: 40، 16:1. (قاموس کتاب مقدس). شوهر سالومه و پدر یعقوب و یوحنای پیغمبر است. وی در دریاچۀ جلیل به صید ماهی می پرداخت. (ملحقات المنجد). مادر پسران زبدی و فرزندان او یعقوب و یوحناسجود کردند و گفتند... (ترجمه فارسی کهن انجیل)
ابراهیم بن عبدالله بن علأ بن زبد زبدی. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
فرزند زارح از سبط یهودا (کتاب یشوع 7:1). در موضع دیگر از کتاب مذکور در ضمن سخن درباره بنی اسرائیل چنین آمده: قبیلۀ یهود را احضار نموده (یشوع) موافق مردانش، و زبدی گرفتار شد و خانواده اش را مرد بمرد احضار نموده و عاکان پسر کرمی پسر زبدی پسر زارح از سبط یهودا گرفتار شد. (تورات، ترجمه ویلیام گلن کشیش، کتاب یوشع فصل 7:17و18). رجوع به دائره المعارف بستانی و ’زارح’ در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(زَبَ)
ابن یشمعئیل. رئیس خاندان یهودا در روزگار یهوشافاط. وی با کاهنی به نام ’امریا’ به ریاست لاویان و حل و فصل اختلافات آنان در امور مذهبی و اجتماعی برگزیده شد. و گاه نیز وظیفه داشت به دعاوی استینافی لاویان رسیدگی کند. (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا