- زبد
- کف کفی که بر آب و جز آن برآید، چرکی سرشیر مسکه چربی که از شیر گیرند، هجیر برگزیده و پسندیده از هر چیز کف (روی آب یا شیر) جمع ازباد. یا زبد بحر کف دریا
معنی زبد - جستجوی لغت در جدول جو
- زبد
- کف روی آب یا شیر، کف
- زبد ((زَ بَ))
- کف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خلاصه و پسندیده و برگزیده
پسندیده از هر چیز، خلاصه، برگزیده
کف کرده دریای کف کرده
نمک میوه نمک اسیدی پتاسیم اسید تارتریک تارترات اسید دو پتاسیم. اسید تارتریک اسیدی است که بصورت ملح تارترات اسید دو پتاسیم در انگور و ساقه و برگ مو و میوه تمر و چغندر و برخی ترمشک ها و شمشاد فرنگی و بعضی قارچها و گلسنگها فراوان است
هجیر بر کشیدگان زبده الاشباه: در این ولا که زبده الاشباه فضلی بیگ را بدرگاه جهان پناه فرستاده بودند... سرافراز گشت و این معنی موجب ازدیاد مواد محبت و اتحاد گردید و زبده الاقران مشارالیه در خدمت بندگان اشراف است
برگزیده از میان همگنان زبده الاقران: و در این ولا که زبده الاشباه فضلی بیگ را بدرگاه جهان پناه فرستاده بودند... . (از نامه شاه عباس بزرگ به امیر تسکان مضبوط در آرشیو کتابخانه ملی فلورانس)
هجیر همگنان
زهره آسیوس است که مراد شوره (نتیرات دو پتاسیم) باشد
بوره بوره
زبد الزجاج کف شیشه زبدالزجاج
سنگ ماه سنگ قمر
نم نای رطوبتی که در بیخ نی جمع گردد
کف نای نم نای رطوبتی که در بیخ نی جمع گردد
اشنان سپید یکی از گونه های اشنان است که بنام اشنان سفید موسوم است
دروج (اسفنج) اسفنج
پف شیشه کف روی شیشه مذاب را گویند که در تهیه مرهمی بنام میحقونیا مصرف میشده است
بوره آبدار ملح آبدار برات دو سدیم است
بوره آبدار ملح آبدار برات دو سدیم است
پوسه کف کف کثیف و لعاب مانندی که حول نی ها و گیاهانی که در حال پوسیدگی و خشک شدن هشتند پدیدار میشود
کف دریا
کف دریا، اذارافیون
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
فرزند، پسر، نام یکی از فرمانداران در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی، به صورت پسوند و پیشوند همراهبا بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند زادعلی، زادمهر، مهرزاد
شرح، تفسیر
آتیک
دائم، همیشگی