جدول جو
جدول جو

معنی زبتول - جستجوی لغت در جدول جو

زبتول
مردنی، لاغری، بی حال، زشت، لاغر ترکه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بتول
تصویر بتول
(دخترانه)
پاکدامن، پارسا، لقب فاطمه (س) و مریم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بتول
تصویر بتول
زنی که از دنیا بریده و به خدا پیوسته، زنی که از ازدواج خودداری می کند، پارسا، پاکدامن، لقب فاطمه بنت محمدبن عبدالله، لقب مریم مادر عیسی
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
یکی از داروهای جدید که عبارت است از سالیسیلات نفتول. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
پر آمدن دل باشد از چیزی. (از فرهنگ اسدی) :
اگر بتول گرفت از تو این دلم نه عجب
بتول گیرد دل از حدیث ناپدرام.
؟
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قطوع. قطعکننده. (آنندراج) (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
(زَ تَ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج). کوتاه. (ترجمه قاموس) (اقرب الموارد). این ماده در صحاح و قاموس نیامده و ابن عباد گوید بمعنی کوتاه است. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
نوایی است که مطربان زنند. شعر ندارد. (فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
در مدت جنگ ابومالک با کنعانیان او، در شکیم وکیل ابومالک بود. (سفر داوران 9: 28 و 41) (از قاموس کتاب مقدس). بستانی آرد: ازرئیسان شهر شکیم در روزهای جنگ ابومالک و ملیان کنعان است. وی در مدت غیاب ابومالک، حکومت شهر شکیم را بر عهده داشت و از دشمنان مردم کنعان بود. او جعلا و برادران او را از شکیم براند. در کتاب قضاه 9:28 تا آخر از او یاد شده است. (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا
(تَلْ)
کود دادن با سرگین. اصلاح زراعت و زمین با سرگین و مانند آن. زبل (ز) . (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بتول
تصویر بتول
پارسا، پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبتل
تصویر زبتل
کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که از دنیا بریده و به خدا پیوسته و نیز از ازدواج خودداری کند، پارسا، پاکدامن، لقب حضرت فاطمه (ص) و حضرت مریم
فرهنگ فارسی معین
باکره، بکر، عذرا، ناسفته
متضاد: بیوه، پارسا، پاکدامن
متضاد: ناپارسا، از دنیا بریده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
میوه ی رسیده و درشت و پرآب
فرهنگ گویش مازندرانی