جدول جو
جدول جو

معنی زبانیات - جستجوی لغت در جدول جو

زبانیات
(زُ نَ)
جمع زبانی بمعنی شاخ کژدم و ستاره ای که از منازل قمر است. در لسان العرب آمده: ابوزید گوید: ستاره (منزل شانزده ماه) را زبانی و زبانیان و زبانیات گویند و نیز گویند زبانی العقرب و زبانیا العقرب و زبانیات (یعنی برای زبانی بهر دو معنی تثنیه و جمع بکار برند). رجوع به کتاب جمهره ج 1 ص 283 و ’زبانی’ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رباعیات
تصویر رباعیات
رباعی، آنچه از چهار جزء تشکیل شده باشد، چهارتایی، در علوم ادبی شعری متشکل از چهار مصراع که مصراع اول و دوم و چهارم آن هم قافیه و بر وزن «لا حول و لا قوه الا بالله» باشد و ممکن است مصراع سوم آن نیز با دیگر مصراع ها هم قافیه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخانیات
تصویر دخانیات
انواع توتون و تنباکو که برای دود کردن به کار می برند
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
بمعنی عالمیان. (آنندراج). (از: ’زمانی’، منسوب به زمان، عالم + ’ان’، علامت جمع). رجوع به زمانی و زمان شود
لغت نامه دهخدا
(حَسْ سا نی یا)
جمعی است منسوب به حسان و آن نام آبهائی است در راه حاج نزدیک عقبه یا فید. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ نی یا)
مرغی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حبلی ̍. زنان آبستن
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
جمع واژۀ حباری ̍
لغت نامه دهخدا
(خُبْ با زی یا)
در گیاه شناسی به شاخه ای از گیاهان اطلاق میشود که ’خبازی’، ’خطمی’ و ’پنبه’ از این شاخه است. (از معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
(نی یا)
ظاهراً: کژ + دم + ه، پسوند نسبت و اتصاف، (حاشیۀ برهان چ معین). نام ورمی است به سرخی مایل و آن در اطراف ناخن پیدا میشود و به عربی داحس گویند. (آنندراج). کژدمک است که در بن ناخن پیدا میشود و عظیم درد، تا بحدی شده است که ناخن را انداخته و آن را به عربی داحس گویند. (آنندراج). کژدمک. گوشه. داحوس. ناخن خواره. ناخن پال. عفونت و چرک کردن زیرناخن. که بر اثر ضربه یا عفونتهای عمومی عارض میشود. برای معالجۀ این عارضه معمولا ناخن مبتلا را باید بکشند. داحس. دردناخن. عقربک. (فرهنگ فارسی معین) :
در کژدمه ات بیان کنم قاعده ای
کز خوان شفا ترا بود مائده ای
بگشارگ و مسهل خور و میساز طلا
از سرکه و افیون که بری فایده ای.
یوسفی طبیب (از فرهنگ نظام).
رجوع به عقربک شود، قسمی منجنیق. عقرب. (یادداشت مؤلف). رجوع به عقرب شود
لغت نامه دهخدا
(دُ نی یا)
جمع دخانیه. اقسام توتون و تنباکوکه برای دود کردن استعمال کند. (فرهنگ فارسی). کشیدنیها از توتون و تنباکو و جز آن. (یادداشت مؤلف).
- ادارۀ دخانیات، اداره ای که تهیه انواع سیگار و توتون را بعهده دارد. قانون انحصار دولتی... قانونی که در 29 اسفند 1307 هجری قمری بتصویب مجلس شورای ملی ایران رسید و بموجب آن حق وارد کردن و صادر کردن و خرید و فروش و تهیه و نگاهداری و حمل و نقل اجناس دخانیه و انواع کاغذ سیگار در کلیۀ مملکت به انحصار دولت درآمد. بموجب این قانون و قانون اصلاحی آن (مصوب 26 اسفند 1310 هجری شمسی) حق نگاهداری و بکار انداختن ادوات توتون بری و ماشینهای کاغذبری و صحافی کاغذ سیگار و گیلزریزی و ماشین های سیگارپیچی و متفرعات آن مختص به مؤسسه ی انحصار دخانیات گردید ساختن کارخانه های دخانیات در1314 تا 1316 صورت گرفت و ساختمان در 5 مهر 1316 افتتاح شد. مؤسسۀ دخانیات توأم با ایجاد تأسیسات بزرگ صنعتی اقدام بتأسیس مزارع آزمایشی و فراهم کردن تسهیلات لازم برای کشاورزی، اصلاح طرز بسته بندی و عرضه کردن کالا و غیره نموده است. (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(زُ نَ)
تثنیۀ زبانی در حالت رفع. رجوع به زبانی و زبانیا (...العقرب) و زبانیات شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع واژۀ زبانی. (ناظم الاطباء). فارسیان زبانی را بطور فارسی به الف و نون جمع کرده زبانیان گویند چنانچه حور را که جمع حوراء است بمعنی مفرد استعمال کنند و به الف و نون جمع کرده حوران گویند. (آنندراج). مردمان سرکش. (غیاث اللغات) ، دربانان دوزخ. (غیاث اللغات). رجوع به آنندراج و انجمن آرا و ’زبانی’ شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ زانیه (مؤنث زانی)، رجوع به زانی، زانیه و زناه شود، مجازاً ستارگان:
زانیاتند که در دار قمامه جمعند
من از آن جمع چه نقصان به خراسان یابم،
خاقانی،
بسی زانیاتند دار فلک را
از این دیر دارالزنا میگریزم،
خاقانی،
و رجوع به زانی و دارالزنا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زباندار
تصویر زباندار
کسی که میتواند مطالب خود را نیکو ادا کند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مباینه، ناسازی ها ناجوری ها از هم جدایی ها جمع مباینه: اختلافات جداییها: آنچه از ایشان و در ایشان واقع باشد از مباینات و مخالفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبابیات
تصویر زبابیات
موش کوریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزاقیات
تصویر بزاقیات
راب ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبابیات
تصویر ذبابیات
مگسوارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباعیات
تصویر رباعیات
چهار دندان انسان بین دندانهای ثنایا و انیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانحال
تصویر زبانحال
وضع شخص و یا حالت شخص و یا شئونات شخص را بیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمانیات
تصویر خمانیات
بداغیان گل دنبه ای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطانیات
تصویر قطانیات
پرونه داران تیره گیاهی پروانه داران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانیات
تصویر رمانیات
اناریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانران
تصویر زبانران
صاحب قیل و قال، پر گوی پرحرف، فضول، قصه خوان داستانسرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخانیات
تصویر دخانیات
اقسام توتون و تنباکو که برای دود کردن استعمال کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبادیات
تصویر زبادیات
گربه دشتیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبازیات
تصویر خبازیات
پنیرکیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حباریات
تصویر حباریات
از پارسی: هوبرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباعیات
تصویر سباعیات
جمع سباعیه، هفت پاره ها مونث سباعی جمع سباعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زماحیات
تصویر زماحیات
لاشخواریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباعیات
تصویر رباعیات
((رُ یّ))
جمع رباعیه (رباعی)، اشعار چهار مصراعی، دندان های اربعه انسان بین ثنایا و انیاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبانران
تصویر زبانران
پرگوی، فضول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زباندان
تصویر زباندان
خوش بیان، آن که به جز زبان مادری خود یک یا چند زبان دیگر بداند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخانیات
تصویر دخانیات
((دُ یّ))
جمع دخانیه، اقسام توتون و تنباکو که برای دود کردن استعمال کنند
فرهنگ فارسی معین