ضامن، کفیل، پذیرفتار، برای مثال دی همی گفتی که پایندان شدم / که بودتان فتح و نصرت دم به دم (مولوی - ۴۹۳)میانجی، پایندا، پایین مجلس، برای مثال ماه را در محفل خورشید من / جای اندر صفّ پایندان بود (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۵) کفش کن، درگاه خانه
ضامن، کفیل، پذیرفتار، برای مِثال دی همی گفتی که پایندان شدم / که بُوَدتان فتح و نصرت دم به دم (مولوی - ۴۹۳)میانجی، پایندا، پایین مجلس، برای مِثال ماه را در محفل خورشید من / جای اندر صفّ پایندان بُوَد (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۵) کفش کن، درگاه خانه
جمع واژۀ تازنده. دوندگان. حمله کنندگان: و خیلتاش و مردی از عرب از تازندگان دیوسواران نامزد شدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 47). تازنده ای بود از تازندگان که همتا نداشت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 117). رجوع به تاختن و تاز و تازنده شود
جَمعِ واژۀ تازنده. دوندگان. حمله کنندگان: و خیلتاش و مردی از عرب از تازندگان دیوسواران نامزد شدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 47). تازنده ای بود از تازندگان که همتا نداشت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 117). رجوع به تاختن و تاز و تازنده شود
از بلاد بزرگ قندهار. حمدالله مستوفی آرد: قندهار مملکتی بزرگ است از اقلیم سوم و چهارم. بلاد بزرگش: قراخالوک و ولی شالوک که دارالملک است و زایدندان... و دیگر بلاد و ولایات... (نزهه القلوب چ لیدن ص 260)
از بلاد بزرگ قندهار. حمدالله مستوفی آرد: قندهار مملکتی بزرگ است از اقلیم سوم و چهارم. بلاد بزرگش: قراخالوک و ولی شالوک که دارالملک است و زایدندان... و دیگر بلاد و ولایات... (نزهه القلوب چ لیدن ص 260)
جمع داننده: نبینی ز شاهان که بر تختگاه ز دانندگان بازجویند راه. فردوسی. به دانندگان شاه بیدار گفت که دانش گشاده کنید از نهفت. فردوسی. ز دانندگان گر بپوشیم راز شود کار آسان بما بردراز. فردوسی. نه دانندگان را ز دانش بهی است نه نزدیک کس دانشی را بهاست. ناصرخسرو. چنان دان که نادان ترین کس بود اگر پند دانندگان نشنوند. (از سندبادنامه ص 234). همه دانندگان را هست معلوم که باشد مستحق پیوسته محروم. نظامی. رجوع به داننده شود
جمع داننده: نبینی ز شاهان که بر تختگاه ز دانندگان بازجویند راه. فردوسی. به دانندگان شاه بیدار گفت که دانش گشاده کنید از نهفت. فردوسی. ز دانندگان گر بپوشیم راز شود کار آسان بما بردراز. فردوسی. نه دانندگان را ز دانش بهی است نه نزدیک کس دانشی را بهاست. ناصرخسرو. چنان دان که نادان ترین کس بود اگر پند دانندگان نشنوند. (از سندبادنامه ص 234). همه دانندگان را هست معلوم که باشد مستحق پیوسته محروم. نظامی. رجوع به داننده شود
جمع واژۀ پوینده: ز پویندگان هر که مویش نکوست بکشت و بر ایشان برآهیخت پوست. فردوسی. ببالا ندارد جز این نیرویی نپوید چو پویندگان هر سویی. فردوسی. ز پویندگان هر که بد تیزرو خورش کردشان سبزه وکاه و جو. فردوسی. بدینگونه از چرم پویندگان بپوشید بالای گویندگان. فردوسی
جَمعِ واژۀ پوینده: ز پویندگان هر که مویش نکوست بکشت و بر ایشان برآهیخت پوست. فردوسی. ببالا ندارد جز این نیرویی نپوید چو پویندگان هر سویی. فردوسی. ز پویندگان هر که بد تیزرو خورش کردشان سبزه وکاه و جو. فردوسی. بدینگونه از چرم پویندگان بپوشید بالای گویندگان. فردوسی
دو سر پستان، دو زایده پستانی شکل که رشته های زوج اول اعصاب دماغی (عصب بویایی) از آن متفرع گردند و از سوراخ های صفحه غربالی استخوان پرویز نی وارد مخاط بینی شوند بصل شامه ای
دو سر پستان، دو زایده پستانی شکل که رشته های زوج اول اعصاب دماغی (عصب بویایی) از آن متفرع گردند و از سوراخ های صفحه غربالی استخوان پرویز نی وارد مخاط بینی شوند بصل شامه ای