جدول جو
جدول جو

معنی زایسپانی - جستجوی لغت در جدول جو

زایسپانی
(یِ)
نفاس. (مهذب الاسماء). رجوع به زایسبانی و زایسفانی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ)
نفاس. رجوع به زایسبانی و زایسپانی شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نفاس. رجوع به زایسفانی و زایسپانی شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
زایسبان. زایسفان، الخرس (زاچه). (مهذب الاسماء: الخرس). الخرسه آن طعام که او را (زاجه را) سازند. (مهذب الاسماء: الخرس)،
{{صفت}} النفساء، زن زایسپان. (مهذب الاسماء: النفساء)،
{{اسم}} القشوه، آنچه آلات زایسپان در آن نهند. (مهذب الاسماء: القشوه). رجوع به زایسپانی و زایسپان شود
لغت نامه دهخدا
باستانی. قدیم. کهنه. و این صورت را بیرونی در التفهیم بیشتر در مورد ایرانیان قدیم فرموده است. (ازمقدمۀ جلال الدین همائی بر التفهیم بیرونی ص قلو) ، ضباط. کسی که نامه ها و نوشته های اداری را در محلی نگاه میدارد تا هنگام نیازمندی بتوان به آسانی از آنها استفاده کرد. (لغات مصوبۀ فرهنگستان). متصدی بایگانی. متصدی آرشیو، خزانه دار. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). خزینه دار. (فرهنگ ضیاء). خازن. گنجور
لغت نامه دهخدا
(یِ)
زایسپان. نفساء. زچه. رجوع به زایسپان و زایسفان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ پانْیْ)
ژان لوئی بریژیت. سرتیپ فرانسوی، مولد اش. وی در جنگ اسلینگ کشته شد. (1766- 1809 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بایستانی
تصویر بایستانی
باستانی، قدیم، کهنه
فرهنگ لغت هوشیار