جدول جو
جدول جو

معنی زایسبانی - جستجوی لغت در جدول جو

زایسبانی
(یِ)
نفاس. رجوع به زایسفانی و زایسپانی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاسبانی
تصویر پاسبانی
نگهبانی، محافظت
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
نفاس. رجوع به زایسبانی و زایسپانی شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نفاس. (مهذب الاسماء). رجوع به زایسبانی و زایسفانی شود
لغت نامه دهخدا
باستانی. قدیم. کهنه. و این صورت را بیرونی در التفهیم بیشتر در مورد ایرانیان قدیم فرموده است. (ازمقدمۀ جلال الدین همائی بر التفهیم بیرونی ص قلو) ، ضباط. کسی که نامه ها و نوشته های اداری را در محلی نگاه میدارد تا هنگام نیازمندی بتوان به آسانی از آنها استفاده کرد. (لغات مصوبۀ فرهنگستان). متصدی بایگانی. متصدی آرشیو، خزانه دار. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). خزینه دار. (فرهنگ ضیاء). خازن. گنجور
لغت نامه دهخدا
نگاهبانی، نگهبانی، حراست:
به بیشی چرا شادمانی کنم
بدین خواسته پاسبانی کنم،
فردوسی،
بدرویش بر مهربانی کنم
بپرمایه بر، پاسبانی کنم،
فردوسی،
که گفتار او مهربانی بود
بجان تو بر پاسبانی بود،
فردوسی،
پی شیر مردانت باید گرفتن
مرو چون سگان از پی پاسبانی،
هر زمان گوینددل در مهر دیگر یار بند
پادشاهی کرده باشم پاسبانی چون کنم،
سنائی،
پاسبانی که بهر مزد بود
پاسبان نی که سیم دزد بود،
امیرخسرو،
، پاسبانی کردن، رعایت
لغت نامه دهخدا
(یِ)
زایسپان. نفساء. زچه. رجوع به زایسپان و زایسفان شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
زایسبان. زایسفان، الخرس (زاچه). (مهذب الاسماء: الخرس). الخرسه آن طعام که او را (زاجه را) سازند. (مهذب الاسماء: الخرس)،
{{صفت}} النفساء، زن زایسپان. (مهذب الاسماء: النفساء)،
{{اسم}} القشوه، آنچه آلات زایسپان در آن نهند. (مهذب الاسماء: القشوه). رجوع به زایسپانی و زایسپان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بایستانی
تصویر بایستانی
باستانی، قدیم، کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسبانی
تصویر پاسبانی
نگهبانی نگاهبانی حراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسبانی
تصویر پاسبانی
حفاظت، حراست
فرهنگ واژه فارسی سره
پاسداری، حراست، محافظت، نگهبانی، استحفاظ
فرهنگ واژه مترادف متضاد