جدول جو
جدول جو

معنی زاکاه - جستجوی لغت در جدول جو

زاکاه
شهر یا دهی بوده واقع میان نهاوند و همدان، (المسالک والممالک ابن خردادبه ص 199)، در بعض نسخ راکاه و واکاه نیز آمده است، رجوع به ذیل المسالک و الممالک همان صفحه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاکیه
تصویر زاکیه
(دخترانه)
نیکو، پاکیزه
فرهنگ نامهای ایرانی
(یَ)
مؤنث زاکی. رجوع به زاکی شود
لغت نامه دهخدا
قریه ای است به قزوین و آن عامیانه و مخفف زاجکان است، و در دواوین زاجکان نویسند و در این قریه معدن زاج باشد و عبید زاکانی شاعر از همین قریه است، مؤلف آنندراج آرد: قصبه ای است از توابع شهر قزوین و اصل آن زاجکان است که کان زاج سیاه بسیار دارد، (آنندراج)، مرحوم ناظم الاطباء آرد: جائی است در نزدیکی شهر قزوین، (ناظم الاطباء)، در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است: دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین، واقع در 15کیلومتری شمال باختری قزوین و 5کیلومتری جاده در منطقه ای معتدل، سکنۀ آن 170 تن، از طائفۀ چگینی اند وبزبان کردی و فارسی تکلم میکنند، آب آن از قنات و در بهار از رود خانه خرمن سوخته تأمین میشود و محصول آن غلات، یونجه و جالیز است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)، و رجوع به تاریخ گزیده، ترجمه تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 264 و زاکان و زاکانیان شود
دهی است جزء دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین، واقع در 16کیلومتری جنوب آوج و 10کیلومتری جاده، منطقۀ آن کوهپایه و سردسیر است، سکنۀ آن 217 تن اند که بزبان ترکی تکلم میکنند، آب آن از چشمه و دارای محصول بنشن و عسل است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است در رودبار ری، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قبیله ای است ازعرب که در قزوین سکونت ورزیدند، (منتهی الارب)، زاکان قبیله من العرب سکنوا قزوین منهم المغنی الفصیح الباقعه نادره الزمان عبید الزاکانی صاحب المقامات بالفارسیه علی اسلوب المقامات الحریریه، (تاج العروس)، و رجوع به مادۀ ذیل شود و رجوع به تاریخ گزیده و زاکانیان و زاکانی شود، (تاریخ گزیده چ لیدن ص 846)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
رجوع به زکات و زکوه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاکیه
تصویر زاکیه
مونث زاکی
فرهنگ لغت هوشیار
چیتک (برگزده چیزی) آفریکانیدن (برکت یافتن)، گوالیدن، فزونیدن، نیکی کردن، پاکی پاکیزگی، ده یک (ذبیح بهروز زکوه را تازی گشته ده یک پارسی می داند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاکیه
تصویر زاکیه
((یِ))
مؤنث زاکی، جمع زاکیات
فرهنگ فارسی معین