اخذه بزأبجه، گرفت آن را همه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (تاج العروس). به معنی همه و تمام: و اخذه بزأبجه، گرفت آن را همه. (آنندراج). ابن الاعرابی گوید: همزۀ آن غیر اصلی است و گویا به همین جهت جوهری آنرا نیاورده است. (تاج العروس). رجوع به نشوء اللغه ص 20 و نیز رجوع به زابج و زئبر و زأمج شود
اخذه بزأبجه، گرفت آن را همه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (تاج العروس). به معنی همه و تمام: و اخذه بزأبجه، گرفت آن را همه. (آنندراج). ابن الاعرابی گوید: همزۀ آن غیر اصلی است و گویا به همین جهت جوهری آنرا نیاورده است. (تاج العروس). رجوع به نشوء اللغه ص 20 و نیز رجوع به زابج و زئبر و زأمج شود
مرگ بشتاب، سریع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مردن. (منتهی الارب) ، بشدت خوردن. (اقرب الموارد) ، نیک خوردن. (منتهی الارب) ، ترسانیدن کسی را. رأم البرد فلاناً، پر کرد سرما اندرون او را چنانکه بلرزد، کلمه و سخنی گفتن که حق و باطل بودن آن دانسته نشود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) سخت ترسیدن. (اقرب الموارد) ، ترسیدن. (منتهی الارب). جمع واژۀ زاءمه. رجوع به زاءمه شود
مرگ بشتاب، سریع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مردن. (منتهی الارب) ، بشدت خوردن. (اقرب الموارد) ، نیک خوردن. (منتهی الارب) ، ترسانیدن کسی را. رأم البرد فلاناً، پر کرد سرما اندرون او را چنانکه بلرزد، کلمه و سخنی گفتن که حق و باطل بودن آن دانسته نشود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) سخت ترسیدن. (اقرب الموارد) ، ترسیدن. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ زَاءْمَه. رجوع به زَاءْمَه شود