جدول جو
جدول جو

معنی زأمج - جستجوی لغت در جدول جو

زأمج
(زَءْ مَ)
لغتی است در زأبج و زأبر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَءْ بَ)
اخذه بزأبجه، گرفت آن را همه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (تاج العروس). به معنی همه و تمام: و اخذه بزأبجه، گرفت آن را همه. (آنندراج). ابن الاعرابی گوید: همزۀ آن غیر اصلی است و گویا به همین جهت جوهری آنرا نیاورده است. (تاج العروس). رجوع به نشوء اللغه ص 20 و نیز رجوع به زابج و زئبر و زأمج شود
لغت نامه دهخدا
(زَ ءِ)
مرد ترسناک. (منتهی الارب) ، مرد سخت ترسناک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مرگ بشتاب، سریع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مردن. (منتهی الارب) ، بشدت خوردن. (اقرب الموارد) ، نیک خوردن. (منتهی الارب) ، ترسانیدن کسی را. رأم البرد فلاناً، پر کرد سرما اندرون او را چنانکه بلرزد، کلمه و سخنی گفتن که حق و باطل بودن آن دانسته نشود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
سخت ترسیدن. (اقرب الموارد) ، ترسیدن. (منتهی الارب). جمع واژۀ زاءمه. رجوع به زاءمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَهَْ هَُ)
برآغالانیدن میان قومی و برانگیختن بعضی را بر بعضی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج العروس) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا