ترسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، هر دو بازو و سر و دم برداشته. تیز رفتن شترمرغ. (آنندراج) ، حرکت دادن چیزی را. (آنندراج). رجوع به ناظم الاطباء و منتهی الارب شود
ترسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، هر دو بازو و سر و دم برداشته. تیز رفتن شترمرغ. (آنندراج) ، حرکت دادن چیزی را. (آنندراج). رجوع به ناظم الاطباء و منتهی الارب شود
ازاء ساختن حوض را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جایگاهی که آب در حوض شود ساختن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به تاءزّی شود
ازاء ساختن حوض را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جایگاهی که آب در حوض شود ساختن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به تَاءَزّی شود
از ’ازف’، نجاست و سرگین مردم و ستور. ج، مآزف. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پلیدی وسرگین مردم و ستور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
از ’ازف’، نجاست و سرگین مردم و ستور. ج، مآزف. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پلیدی وسرگین مردم و ستور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
أجمه. بیشه و اصل در آن همزه است و ابوالحارث (شیر) را مرزبان الزأره گویند زیرا که رئیس و مقدم بیشه است. (تاج العروس). و این مأخوذ است از مرزبان الفرس که رئیسشان است. (اقرب الموارد). مرزبان الزأره، شیر بیشه. (منتهی الارب) ، نیستان، جای انبوه از نی. (ناظم الاطباء) ، مجازاً، بستانی که همچون بیشه پر درخت باشد. (تاج العروس) (اقرب الموارد). و بدین معنی است: زأره جبار من النخل بسق. (اقرب الموارد) ، مجازاً، جماعت شتران و گوسفندان که همچون درختان بیشه، انبوه باشند. (تاج العروس). رجوع به زاره شود
أجمه. بیشه و اصل در آن همزه است و ابوالحارث (شیر) را مرزبان الزأره گویند زیرا که رئیس و مقدم بیشه است. (تاج العروس). و این مأخوذ است از مرزبان الفرس که رئیسشان است. (اقرب الموارد). مرزبان الزأره، شیر بیشه. (منتهی الارب) ، نیستان، جای انبوه از نی. (ناظم الاطباء) ، مجازاً، بستانی که همچون بیشه پر درخت باشد. (تاج العروس) (اقرب الموارد). و بدین معنی است: زأره جبار من النخل بسق. (اقرب الموارد) ، مجازاً، جماعت شتران و گوسفندان که همچون درختان بیشه، انبوه باشند. (تاج العروس). رجوع به زاره شود