جدول جو
جدول جو

معنی زاهدکوه - جستجوی لغت در جدول جو

زاهدکوه
(هَِ دِ)
کنایه از خورشیدجهان آرا باشد. (آنندراج) (برهان قاطع). آفتاب. (فرهنگ رشیدی). منزوی در کوه. (کشف اللغات) :
زاهد کوه آستینی برفشاند
زو کلید خمستان بیرون فتاد.
خاقانی.
و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 13 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاهده
تصویر زاهده
(دخترانه)
عربی مؤنث زاهد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زاهدانه
تصویر زاهدانه
مانند زاهدان
فرهنگ فارسی عمید
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش لنگۀ شهرستان لار که در 10 هزارگزی شمال خاور لنگه بر کنار راه عمومی لنگه به بندرعباس واقع شده و 26 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هَِ کَ)
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل. واقع در 16هزارگزی جنوب باختری بابل بر کنار راه شوسۀ بابل به آمل در دشتی معتدل، مرطوب و مالاریائی. سکنۀ آن 120 تن شیعه مازندرانی و فارسی زبانند. آب این ده از رود خانه کاری تأمین میشود و محصول آن برنج، کنف، صیفی، مختصری غلات، پنبه و نیشکر است و شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هَِ نَ / نِ)
بطور زهد و تدین. با تدین. (ناظم الاطباء) ، منسوب به زاهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کوه بزرگ، بزرگترین و مرتفعترین کوهها،
- امثال:
پشتش بشاه کوه است، پشتیبانی قوی داشتن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از کوههای غرب ایران در کرمانشاهان که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته است، (جغرافیای غرب ایران ص 95 و 27)، کوهی است در جنوب غربی ولایت اسپاهان، (یادداشت مؤلف)
دهی از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و ذرت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام دو ده از دیه های واقعدر جنوب استرآباد که به شاه کوه بالا و پائین معروفند، (رابینو ترجمه فارسی ص 169 بخش انگلیسی ص 137)
دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، دارای 45 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
یاقوت ذیل شاذ کوه موضعی در گرگان شمرده، (معجم البلدان)، و رابینو به نقل از یاقوت آن را محلی نزدیک گرگان معرفی کرده است، (سفرنامۀ مازندران و استراباد، ترجمه وحید مازندرانی ص 176)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان باشتن است که در بخش داورزن شهرستان سبزوار واقع است و 353 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ)
مؤنث زاهد
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ)
نام مطربه و خواننده ای است، عوفی آرد: از امام ادیب رشیدالدین تاج الادبا عبدالمجید شنیدم که وقتی در هری زنی مطربه زاهده نام در مجلس انس او (امیر ناصرالدین سنجری) حاضر بود. طوطی سخنی که چون شکر از پسته روان کردی تربیت قوت روان کردی و چون ده فندق را برای مدد قول و غزل در عمل آوردی غارت گری انس و جان کردی، آن امیر این رباعی در حق او گفته و این بدیهه انشا کرده:
چشم و رخ تو بدلبری استادند
انگشتانت در طرب بگشادند
ای زاهده، زاهدان ز چنگ خوش تو
چون نرگس تو مست و خراب افتادند.
(لباب الالباب عوفی چ لیدن ج 1 ص 50)
امه السلم مبارکه دختر ابراهیم بن علی بن ابی الحسین بن ابی الحریش، راوی حدیث و واعظی مشهور بود. علی بن مبارک معروف به ابن بانویه، شاعر و نحوی متوفی 594 هجری قمری فرزند او است. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 200)
دختر محمد بن عبدالله طاهری از روایت کنندگان حدیث است و مقاتلی مشیخۀ وی را ضبط کرده است. ابن جمیزی و شادی و ابن حبان وی را اجازت داده اند. (از الدررالکامنه)
دختر ابراهیم بن محمود بن سلمان ملقب به ام البرکات است. وی کتاب صحیح را نزد ست الوزراء (از زنان دانشمند) استماع کرده است. (از الدرر الکامنه)
عدویۀ دمشقیه دختر حسین بن عبدالله بن حسن از شیخ شمس الدین بن ابی عمر قسمتی از کتاب مشیخۀ وی را شنید و روایت کرد و ابن رافع وی را یاد کرده است. عدویۀ دمشقیه در 758 هجری قمری وفات یافت. (از الدررالکامنه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاهدانه
تصویر زاهدانه
مانند زاهدان همچون پارسایان، منسوب به زاهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاهده
تصویر زاهده
مونث زاهد: پارسا زن، خوشرنگ جانور یا گیاه، سرخ پر رنگ مونث زاهد
فرهنگ لغت هوشیار
پارسایانه، پرهیزگارانه، عابدانه، متشرعانه
متضاد: ناپارسایانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوهی در ارتفاعات جنوبی گرگان به ارتفاع، ۱۶ متر
فرهنگ گویش مازندرانی