جدول جو
جدول جو

معنی زاهدبیک - جستجوی لغت در جدول جو

زاهدبیک(هَِ بَ)
فرستادۀ (ایلچی) شاهزاده میرزا سلطان خرم فرزند محمدسلیم، پادشاه هندوستان است که از طرف وی به ایران آمد و چون در مشهد آوازۀ عزیمت شاه عباس را بخراسان شنید، توقف کرده تا در آنجا با تشریفات مخصوص بخدمت شاهنشاه ایران رسید و هدایای نفیس شاهزادۀ هندی را تقدیم داشت و بعرض رسانید که چون حضرت شاهزاده از جانب پدر نامدار عالیمقدار بین الاخوان بخطاب عالی شاه جهانی مخاطب و ممتاز گردیده، التماس شهزاده آن است که از موقف معلی شاهی ظل اللهی بدین خطاب نامی معزز و گرامی گردد، لهذا در آن صحیفۀ لطیفه این بیت از واردات طبع میرزا ملک مشرقی نگاشته، کلک عطوفت سلک گردید:
ز خرمی شد از آن بخت روزگار جوان
که نور دیدۀ خورشید گشت شاه جهان.
رجوع به تاریخ عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 2 ص 976 و 977 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وو بَ)
بومحمد غاری. این نام بهمین صورت در تاریخ بیهقی چ ادیب آمده است (ص 139) در عبارت ذیل: ’و برادرش ابوالقاسم نیشابوری سخت استاد و داودبیک بومحمد غاری مردی سخت فاضل و نیکو ادب و شعر ولیکن در دبیری پیاده...’. اما در چ فیاض عبارت چنین است: ’و برادرش... و ادیبک بومحمد درغاری مردی...’. و پیداست که ضبط اخیر در صورت صحت شاهد ما نخواهد بود
از حکام گرجستان. معاصر شاه اسماعیل است. (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 4 ص 571)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
از شعرای قرن 9 هجری است. میر علیشیر نوائی آرد: مولانا زاهد معاصر باباسودائی بوده و متوفی به سال 853 هجری قمری بوده، قصیدۀ دریای ابرار میرخسرو را تتبع نموده و نظیرۀ تجنیسات کاتبی گفته و در مناجات قاضی الحاجات این بیت در تجنیسات نیکو گفته:
زهره را چنگ یا رباب که داد
لعل در سنگ یارب آب که داد.
(ازمجالس النفائس ترجمه حکیم شاه محمد قزوینی ص 193).
و رجوع به ص 18 از آن کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ دی ی)
ابراهیم بن عبیدالله بن عطأالله گیلانی از دانشمندان نامی گیلان در آغاز قرن 12 هجری و عم مؤلف تذکرۀ حزین است. در تذکرۀ حزین آمده: عم عالیمقدار این خاکسار مظهرشوارق انوار و جامع کمالات صوری و معنوی تلمیذ والد بزرگوار خود است و متوطن بلدۀ طیبۀ لاهیجان و مرجع افاضل گیلان. فضائل حقیقیۀ نفسانیه را با محاسن ظاهریه جمع داشت. تقریر و تحریرش دلپذیر و در شعر و انشابی نظیر و جمیع خطوط را بغایت خوش و دلکش مینگاشت.
از جملۀ مصنفاتش حاشیه ای است بر کتاب مختلف علامۀ حلی مسمی به رافعالخلاف و حاشیه ای بر کشاف تا سورۀ احقاف بنام کاشف الغواشی و رسالۀ دیگر در توضیح کتاب اقلیدس. فقیر در سن ده سالگی که در خدمت والد مرحوم از اصفهان به لاهیجان رسیده قریب یک سال توقف رو داده شرف حضور آن عم بزرگوار دریافته به اشارۀ والد علامه قدس روحه خلاصهالحساب را از خدمت ایشان استفاده نمود. قصائد غراء در مدح آل عبا و مراثی نیکو در تعزیت سیدالشهدا و اشعار و معمیات ستوده از تأثر طبع وقاد ایشان در صفحۀ روزگار باقیست. در سال یکهزار و یکصد و نوزده هجری بعالم بقا انتقال فرمودو در لاهیجان مدفون گردید. چون این خبر به اصفهان رسید مرثیه ای وارد خاطر فقیر شد بذکر چند بیت از آن مبادرت مینماید:
این واقعه رنگ از رخ گلزار فروریخت
بلبل دل خون گشته ز منقار فروریخت.
(از تذکرۀ حزین ص 22 و 23).
دیگر از تألیفاتش، القصائد الغراء فی مدح آل العباء است. (از ریحانهالادب). از اشعاراوست:
برافکن پرده از رخسار وکوته ساز دعوی را
به هفتاد و سه ملت جلوه ده شمع تجلی را.
و هم او راست:
اشکی از دل تو نشوید غبار من
خاکش بسر اگرچه جگرگوشۀ من است.
رجوع به تذکرۀ حزین و زاهدی (ابوطالب) و زاهدی (محمد علی) و حزین شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
نوعی از خرما. (ناظم الاطباء) (فرهنگ دزی)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دین داری و تدیّن و پارسائی. (ناظم الاطباء) :
نه آن میکند یار در شاهدی
که با او توان گفت از زاهدی.
سعدی (بوستان).
زاهدی بر باد الاّ مال و مذهب دادنت
عاشقی در ششدر الاّ کفر و ایمان باختن.
سعدی.
، گوشه نشینی. (ناظم الاطباء) :
گر یار با جوانان خواهد نشست و رندان
ما نیز توبه کردیم از زاهدی و پیری.
سعدی.
، زهدفروشی. تظاهر به زاهد بودن. رجوع به زاهد شود
لغت نامه دهخدا