از قبیله های ساکن در کردمحله. رابینو آرد: از خشکفل که بستر عریض نهر داربن است و همچنین از رود خانه شش دالک عبور کردیم. کردمحله که در سر راه ما واقع بود محلۀ عمده سدن رستاق است و 700 خانوار سکنه دارد و در میان جنگل انبوهی در 14میلی استرآباد واقع است.... سکنۀ کردمحله به 31 قبیله تقسیم میشوند: آهنگر، اردشیر... سیستانی، زاهد... (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 100)
از قبیله های ساکن در کردمحله. رابینو آرد: از خشکفل که بستر عریض نهر داربن است و همچنین از رود خانه شش دالک عبور کردیم. کردمحله که در سر راه ما واقع بود محلۀ عمده سدن رستاق است و 700 خانوار سکنه دارد و در میان جنگل انبوهی در 14میلی استرآباد واقع است.... سکنۀ کردمحله به 31 قبیله تقسیم میشوند: آهنگر، اردشیر... سیستانی، زاهد... (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 100)
کاریز زاهد، از قنات های وقفی تبریز واقع در دروازۀ ری شهر مزبور بوده است. حمدالله مستوفی آرد: آب این کاریزها همه ملک است الا کاریز زاهد بدروازۀ ری و کاریز زعفرانی بدروازۀ نارمیان... که بر شش کیلان سبیل است. (نزهه القلوب ص 77)
کاریز زاهد، از قنات های وقفی تبریز واقع در دروازۀ ری شهر مزبور بوده است. حمدالله مستوفی آرد: آب این کاریزها همه ملک است الا کاریز زاهد بدروازۀ ری و کاریز زعفرانی بدروازۀ نارمیان... که بر شش کیلان سبیل است. (نزهه القلوب ص 77)
آنکه چیزی را ترک گوید و از آن اعراض کند. (از اقرب الموارد)، آنکه دنیا را برای آخرت ترک کند. (المنجد). آنکه خواهش و رغبت دنیا ندارد و از مال و جاه و ناموس تعلق نگیرد. (لطائف اللغات) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). در اصطلاح سالکان، زاهد، آن راگویند که دائم متوجه آخرت باشد و از راحت و لذت دنیا احتراز کند و خور و خواب بر خود حرام گرداند مگر بضرورت و دائم دل نرم و چشم تر باشد، یک ساعت از ورد و عبادت خالی نباشد. (کشف اللغات). ناسک (عابد). (القاموس العصری عربی انگلیسی). پارسا. دیندار. خداترس و پاکدامن. گوشه نشین. مرتاض. (ناظم الاطباء). پارسا که تارک خواهشهای دنیوی است و مشغول عبادت خدا. (فرهنگ نظام). عابد: دی زاهد دین بودم سجاده نشین بودم ز ارباب یقین بودم، سردفتر دانائی. عطار. بدو گفتا شنیدم ماجرایی که میگوید زنی زاهد دعایی. عطار. ، و برخی میان زاهد و عابدو عارف فرق گذاشته اند چنانکه در ترجمه اشارات آمده است: معرض از متاع دنیا و خوشیهای آن، او را زاهد خوانند و آن کس را که مواظب باشد بر اقامت نفل عبادت از نماز و روزه، او را عابد خوانند و آن کس را که فکر خود صرف کرده باشد بقدس جبروت و همیشه متوقع شروق نور حق بود اندر سر خود، او را عارف خوانند. و این احوال که برشمردیم بود که بعضی با بعضی مترکب شود. (ترجمه اشارات و تنبیهات ص 247). و در همان کتاب آمده است: زهد بنزدیک غیرعارف معاملتی است گوئی زاهد متاع دنیا بمتاع آخرت دهد. (ترجمه اشارات و تنبیهات ص 227). زاهد بنزدیک عارف آنکه پاک و منزه است از هرچه سر وی را مشغول کند از حق (و تکبر ورزد) بر همه چیزها که جز از حق است. (ترجمه اشارات و تنبیهات ص 248). اگر چه زاهدی باشد گرامی چو فرزند آیدت، رندی تمامی. عطار (الهی نامه). و عارفان و شاعران متصوف گروهی از زاهدان ریاکار و متظاهر را پیوسته نکوهش میکردند و زهد خشک و ریائی را نوعی شیادی و فرومایگی میشمردند بویژه که زاهدان خشک اغلب به رنج و آزار و تکفیر عارفان و متصوفان میپرداختند و از راه عوام فریبی حقیقت را فدای اغراض پلید خویش میساختند از این رو در اشعار شاعران متصوف و بویژه حافظ شیرازی حملات سخت بزهاد شده و زاهد و شیخ را که با طریقت تصوف مخالف بودند بسی نکوهش کرده اند و آنان را متظاهر به دین، شیاد، ریاکار، اهل روی و ریا، زاهد ریایی و زاهد خشک خوانده اند: تا زاهد عمر و بک و زیدی اخلاص طلب مکن که شیدی. سعدی (گلستان). و هم در اصطلاح شعرای متصوف، زاهدان را پابند بظواهر دین و بیخبر از لطائف و روحیات آن، خشک، متعصب، جاهل متنسک نیز خطاب کرده اند: باش با عشاق چون گل در جوانی پیردل چند از این زهاد همچون سرو درپیری جوان. خاقانی. ورجوع به زاهد خشک، زاهد خنک و زاهد ساحلی شود، تنگ خو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و او را زهید نیز گویند. (اقرب الموارد) (تاج العروس)، لئیم. لحیانی آرد: یا دبل مابت بلیلی هاجدا ولا عدوت الرکعتین ساجدا مخافه ان تنفدی المزاودا و تغبقی بعدی غبوقاً باردا و تسألی القرض لئیماً زاهدا. (تاج العروس)
آنکه چیزی را ترک گوید و از آن اعراض کند. (از اقرب الموارد)، آنکه دنیا را برای آخرت ترک کند. (المنجد). آنکه خواهش و رغبت دنیا ندارد و از مال و جاه و ناموس تعلق نگیرد. (لطائف اللغات) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). در اصطلاح سالکان، زاهد، آن راگویند که دائم متوجه آخرت باشد و از راحت و لذت دنیا احتراز کند و خور و خواب بر خود حرام گرداند مگر بضرورت و دائم دل نرم و چشم تر باشد، یک ساعت از ورد و عبادت خالی نباشد. (کشف اللغات). ناسک (عابد). (القاموس العصری عربی انگلیسی). پارسا. دیندار. خداترس و پاکدامن. گوشه نشین. مرتاض. (ناظم الاطباء). پارسا که تارک خواهشهای دنیوی است و مشغول عبادت خدا. (فرهنگ نظام). عابد: دی زاهد دین بودم سجاده نشین بودم ز ارباب یقین بودم، سردفتر دانائی. عطار. بدو گفتا شنیدم ماجرایی که میگوید زنی زاهد دعایی. عطار. ، و برخی میان زاهد و عابدو عارف فرق گذاشته اند چنانکه در ترجمه اشارات آمده است: معرض از متاع دنیا و خوشیهای آن، او را زاهد خوانند و آن کس را که مواظب باشد بر اقامت نفل عبادت از نماز و روزه، او را عابد خوانند و آن کس را که فکر خود صرف کرده باشد بقدس جبروت و همیشه متوقع شروق نور حق بود اندر سر خود، او را عارف خوانند. و این احوال که برشمردیم بود که بعضی با بعضی مترکب شود. (ترجمه اشارات و تنبیهات ص 247). و در همان کتاب آمده است: زهد بنزدیک غیرعارف معاملتی است گوئی زاهد متاع دنیا بمتاع آخرت دهد. (ترجمه اشارات و تنبیهات ص 227). زاهد بنزدیک عارف آنکه پاک و منزه است از هرچه سر وی را مشغول کند از حق (و تکبر ورزد) بر همه چیزها که جز از حق است. (ترجمه اشارات و تنبیهات ص 248). اگر چه زاهدی باشد گرامی چو فرزند آیدت، رندی تمامی. عطار (الهی نامه). و عارفان و شاعران متصوف گروهی از زاهدان ریاکار و متظاهر را پیوسته نکوهش میکردند و زهد خشک و ریائی را نوعی شیادی و فرومایگی میشمردند بویژه که زاهدان خشک اغلب به رنج و آزار و تکفیر عارفان و متصوفان میپرداختند و از راه عوام فریبی حقیقت را فدای اغراض پلید خویش میساختند از این رو در اشعار شاعران متصوف و بویژه حافظ شیرازی حملات سخت بزهاد شده و زاهد و شیخ را که با طریقت تصوف مخالف بودند بسی نکوهش کرده اند و آنان را متظاهر به دین، شیاد، ریاکار، اهل روی و ریا، زاهد ریایی و زاهد خشک خوانده اند: تا زاهد عمر و بک و زیدی اخلاص طلب مکن که شیدی. سعدی (گلستان). و هم در اصطلاح شعرای متصوف، زاهدان را پابند بظواهر دین و بیخبر از لطائف و روحیات آن، خشک، متعصب، جاهل متنسک نیز خطاب کرده اند: باش با عشاق چون گل در جوانی پیردل چند از این زهاد همچون سرو درپیری جوان. خاقانی. ورجوع به زاهد خشک، زاهد خنک و زاهد ساحلی شود، تنگ خو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و او را زهید نیز گویند. (اقرب الموارد) (تاج العروس)، لئیم. لحیانی آرد: یا دبل مابت بلیلی هاجدا ولا عدوت الرکعتین ساجدا مخافه ان تنفدی المزاودا و تغبقی بعدی غبوقاً باردا و تسألی القرض لئیماً زاهدا. (تاج العروس)
دین داری و تدیّن و پارسائی. (ناظم الاطباء) : نه آن میکند یار در شاهدی که با او توان گفت از زاهدی. سعدی (بوستان). زاهدی بر باد الاّ مال و مذهب دادنت عاشقی در ششدر الاّ کفر و ایمان باختن. سعدی. ، گوشه نشینی. (ناظم الاطباء) : گر یار با جوانان خواهد نشست و رندان ما نیز توبه کردیم از زاهدی و پیری. سعدی. ، زهدفروشی. تظاهر به زاهد بودن. رجوع به زاهد شود
دین داری و تدیّن و پارسائی. (ناظم الاطباء) : نه آن میکند یار در شاهدی که با او توان گفت از زاهدی. سعدی (بوستان). زاهدی بر باد الاّ مال و مذهب دادنت عاشقی در ششدر الاّ کفر و ایمان باختن. سعدی. ، گوشه نشینی. (ناظم الاطباء) : گر یار با جوانان خواهد نشست و رندان ما نیز توبه کردیم از زاهدی و پیری. سعدی. ، زهدفروشی. تظاهر به زاهد بودن. رجوع به زاهد شود
نام مطربه و خواننده ای است، عوفی آرد: از امام ادیب رشیدالدین تاج الادبا عبدالمجید شنیدم که وقتی در هری زنی مطربه زاهده نام در مجلس انس او (امیر ناصرالدین سنجری) حاضر بود. طوطی سخنی که چون شکر از پسته روان کردی تربیت قوت روان کردی و چون ده فندق را برای مدد قول و غزل در عمل آوردی غارت گری انس و جان کردی، آن امیر این رباعی در حق او گفته و این بدیهه انشا کرده: چشم و رخ تو بدلبری استادند انگشتانت در طرب بگشادند ای زاهده، زاهدان ز چنگ خوش تو چون نرگس تو مست و خراب افتادند. (لباب الالباب عوفی چ لیدن ج 1 ص 50) امه السلم مبارکه دختر ابراهیم بن علی بن ابی الحسین بن ابی الحریش، راوی حدیث و واعظی مشهور بود. علی بن مبارک معروف به ابن بانویه، شاعر و نحوی متوفی 594 هجری قمری فرزند او است. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 200) دختر محمد بن عبدالله طاهری از روایت کنندگان حدیث است و مقاتلی مشیخۀ وی را ضبط کرده است. ابن جمیزی و شادی و ابن حبان وی را اجازت داده اند. (از الدررالکامنه) دختر ابراهیم بن محمود بن سلمان ملقب به ام البرکات است. وی کتاب صحیح را نزد ست الوزراء (از زنان دانشمند) استماع کرده است. (از الدرر الکامنه) عدویۀ دمشقیه دختر حسین بن عبدالله بن حسن از شیخ شمس الدین بن ابی عمر قسمتی از کتاب مشیخۀ وی را شنید و روایت کرد و ابن رافع وی را یاد کرده است. عدویۀ دمشقیه در 758 هجری قمری وفات یافت. (از الدررالکامنه)
نام مطربه و خواننده ای است، عوفی آرد: از امام ادیب رشیدالدین تاج الادبا عبدالمجید شنیدم که وقتی در هری زنی مطربه زاهده نام در مجلس انس او (امیر ناصرالدین سنجری) حاضر بود. طوطی سخنی که چون شکر از پسته روان کردی تربیت قوت روان کردی و چون ده فندق را برای مدد قول و غزل در عمل آوردی غارت گری انس و جان کردی، آن امیر این رباعی در حق او گفته و این بدیهه انشا کرده: چشم و رخ تو بدلبری استادند انگشتانت در طرب بگشادند ای زاهده، زاهدان ز چنگ خوش تو چون نرگس تو مست و خراب افتادند. (لباب الالباب عوفی چ لیدن ج 1 ص 50) امه السلم مبارکه دختر ابراهیم بن علی بن ابی الحسین بن ابی الحریش، راوی حدیث و واعظی مشهور بود. علی بن مبارک معروف به ابن بانویه، شاعر و نحوی متوفی 594 هجری قمری فرزند او است. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 200) دختر محمد بن عبدالله طاهری از روایت کنندگان حدیث است و مقاتلی مشیخۀ وی را ضبط کرده است. ابن جمیزی و شادی و ابن حبان وی را اجازت داده اند. (از الدررالکامنه) دختر ابراهیم بن محمود بن سلمان ملقب به ام البرکات است. وی کتاب صحیح را نزد ست الوزراء (از زنان دانشمند) استماع کرده است. (از الدرر الکامنه) عدویۀ دمشقیه دختر حسین بن عبدالله بن حسن از شیخ شمس الدین بن ابی عمر قسمتی از کتاب مشیخۀ وی را شنید و روایت کرد و ابن رافع وی را یاد کرده است. عدویۀ دمشقیه در 758 هجری قمری وفات یافت. (از الدررالکامنه)
ابراهیم بن عبیدالله بن عطأالله گیلانی از دانشمندان نامی گیلان در آغاز قرن 12 هجری و عم مؤلف تذکرۀ حزین است. در تذکرۀ حزین آمده: عم عالیمقدار این خاکسار مظهرشوارق انوار و جامع کمالات صوری و معنوی تلمیذ والد بزرگوار خود است و متوطن بلدۀ طیبۀ لاهیجان و مرجع افاضل گیلان. فضائل حقیقیۀ نفسانیه را با محاسن ظاهریه جمع داشت. تقریر و تحریرش دلپذیر و در شعر و انشابی نظیر و جمیع خطوط را بغایت خوش و دلکش مینگاشت. از جملۀ مصنفاتش حاشیه ای است بر کتاب مختلف علامۀ حلی مسمی به رافعالخلاف و حاشیه ای بر کشاف تا سورۀ احقاف بنام کاشف الغواشی و رسالۀ دیگر در توضیح کتاب اقلیدس. فقیر در سن ده سالگی که در خدمت والد مرحوم از اصفهان به لاهیجان رسیده قریب یک سال توقف رو داده شرف حضور آن عم بزرگوار دریافته به اشارۀ والد علامه قدس روحه خلاصهالحساب را از خدمت ایشان استفاده نمود. قصائد غراء در مدح آل عبا و مراثی نیکو در تعزیت سیدالشهدا و اشعار و معمیات ستوده از تأثر طبع وقاد ایشان در صفحۀ روزگار باقیست. در سال یکهزار و یکصد و نوزده هجری بعالم بقا انتقال فرمودو در لاهیجان مدفون گردید. چون این خبر به اصفهان رسید مرثیه ای وارد خاطر فقیر شد بذکر چند بیت از آن مبادرت مینماید: این واقعه رنگ از رخ گلزار فروریخت بلبل دل خون گشته ز منقار فروریخت. (از تذکرۀ حزین ص 22 و 23). دیگر از تألیفاتش، القصائد الغراء فی مدح آل العباء است. (از ریحانهالادب). از اشعاراوست: برافکن پرده از رخسار وکوته ساز دعوی را به هفتاد و سه ملت جلوه ده شمع تجلی را. و هم او راست: اشکی از دل تو نشوید غبار من خاکش بسر اگرچه جگرگوشۀ من است. رجوع به تذکرۀ حزین و زاهدی (ابوطالب) و زاهدی (محمد علی) و حزین شود
ابراهیم بن عبیدالله بن عطأالله گیلانی از دانشمندان نامی گیلان در آغاز قرن 12 هجری و عم مؤلف تذکرۀ حزین است. در تذکرۀ حزین آمده: عم عالیمقدار این خاکسار مظهرشوارق انوار و جامع کمالات صوری و معنوی تلمیذ والد بزرگوار خود است و متوطن بلدۀ طیبۀ لاهیجان و مرجع افاضل گیلان. فضائل حقیقیۀ نفسانیه را با محاسن ظاهریه جمع داشت. تقریر و تحریرش دلپذیر و در شعر و انشابی نظیر و جمیع خطوط را بغایت خوش و دلکش مینگاشت. از جملۀ مصنفاتش حاشیه ای است بر کتاب مختلف علامۀ حلی مسمی به رافعالخلاف و حاشیه ای بر کشاف تا سورۀ احقاف بنام کاشف الغواشی و رسالۀ دیگر در توضیح کتاب اقلیدس. فقیر در سن ده سالگی که در خدمت والد مرحوم از اصفهان به لاهیجان رسیده قریب یک سال توقف رو داده شرف حضور آن عم بزرگوار دریافته به اشارۀ والد علامه قدس روحه خلاصهالحساب را از خدمت ایشان استفاده نمود. قصائد غراء در مدح آل عبا و مراثی نیکو در تعزیت سیدالشهدا و اشعار و معمیات ستوده از تأثر طبع وقاد ایشان در صفحۀ روزگار باقیست. در سال یکهزار و یکصد و نوزده هجری بعالم بقا انتقال فرمودو در لاهیجان مدفون گردید. چون این خبر به اصفهان رسید مرثیه ای وارد خاطر فقیر شد بذکر چند بیت از آن مبادرت مینماید: این واقعه رنگ از رخ گلزار فروریخت بلبل دل خون گشته ز منقار فروریخت. (از تذکرۀ حزین ص 22 و 23). دیگر از تألیفاتش، القصائد الغراء فی مدح آل العباء است. (از ریحانهالادب). از اشعاراوست: برافکن پرده از رخسار وکوته ساز دعوی را به هفتاد و سه ملت جلوه ده شمع تجلی را. و هم او راست: اشکی از دل تو نشوید غبار من خاکش بسر اگرچه جگرگوشۀ من است. رجوع به تذکرۀ حزین و زاهدی (ابوطالب) و زاهدی (محمد علی) و حزین شود
از شعرای قرن 9 هجری است. میر علیشیر نوائی آرد: مولانا زاهد معاصر باباسودائی بوده و متوفی به سال 853 هجری قمری بوده، قصیدۀ دریای ابرار میرخسرو را تتبع نموده و نظیرۀ تجنیسات کاتبی گفته و در مناجات قاضی الحاجات این بیت در تجنیسات نیکو گفته: زهره را چنگ یا رباب که داد لعل در سنگ یارب آب که داد. (ازمجالس النفائس ترجمه حکیم شاه محمد قزوینی ص 193). و رجوع به ص 18 از آن کتاب شود
از شعرای قرن 9 هجری است. میر علیشیر نوائی آرد: مولانا زاهد معاصر باباسودائی بوده و متوفی به سال 853 هجری قمری بوده، قصیدۀ دریای ابرار میرخسرو را تتبع نموده و نظیرۀ تجنیسات کاتبی گفته و در مناجات قاضی الحاجات این بیت در تجنیسات نیکو گفته: زهره را چنگ یا رباب که داد لعل در سنگ یارب آب که داد. (ازمجالس النفائس ترجمه حکیم شاه محمد قزوینی ص 193). و رجوع به ص 18 از آن کتاب شود
تولد یافته متولد شده، پیدا شده، فرزند. یا زاده خاطر آنچه زاده طبیعت باشد مانند: صوت و عمل شخص، نظم و نثر. یا زاده دهان (دهن) سخن (نیک یا بد) یا زاده شش روزه دو جهان و مخلوقات آنها یا زاده مریخ آهن (بمناسبت انتساب آن به مریخ)
تولد یافته متولد شده، پیدا شده، فرزند. یا زاده خاطر آنچه زاده طبیعت باشد مانند: صوت و عمل شخص، نظم و نثر. یا زاده دهان (دهن) سخن (نیک یا بد) یا زاده شش روزه دو جهان و مخلوقات آنها یا زاده مریخ آهن (بمناسبت انتساب آن به مریخ)