جدول جو
جدول جو

معنی زامیس - جستجوی لغت در جدول جو

زامیس
ابن نینوس، از نماردۀ معاصر ابراهیم خلیل بوده است، دکتر معین در ذیل ص 85 کتاب مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی بنقل از یسنا ج 1 ص 88 آرد: تولد ابراهیم (بر طبق جدول ملوک بابل موجود در آثارالباقیه) در زمان نینوس و گرفتاری وی در عصر زامیس بن نینوس بوده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زامیر
تصویر زامیر
(دخترانه)
آواز
فرهنگ نامهای ایرانی
زاب اعلی، لیکوس، (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا
قریه ای بوده است در بخارا. ابن خردادبه آرد: از سمرقند تا بارکث 4 فرسخ.... از بورنمذتا زامین 4 فرسخ (بیابان است و در اینجا دو راه یکی به شاش (چاچ) و ترک و دیگری به فرغانه میرود... و از زامین تا ساباط دو فرسخ است. (از مسالک الممالک ص 26، 27 و 29). یاقوت آرد: قریه ای است در بخارا و ابوسعد گوید شهری کوچک است در نواحی سمرقند از اعمال اشروسنه و گاه بهنگام منسوب ساختن زامینجی گویند (با اضافۀ ج). و اصطخری گوید: بزرگترین شهرهای اشروسنه بجیکث است و تالی آن دربزرگی زامین است که در راه فرغانه به صغد قرار دارد. زامین سبزه نیز نامیده میشود. و قافله هائی که از صغد به فرغانه میروند، در آنجا منزل میکنند و دارای آبهای روان و بستانها و موستان است. پشت کوههای اشروسنه و روبروی آن تا بلاد غربی بیابانی است که کوه ندارد. و جماعتی از اهل علم منسوب به زامین اند. فاصله آن تا ساباط دو فرسخ است و تا اشروسنه 7 فرسخ است. و ابن فقیه گوید: از سمرقند تا زامین 17 فرسخ و زامین در مقطع دو راه که به شاش و ترک و فرغانه میرود واقعاست و فاصله آن تا شاش 25 فرسخ و از شاش تا معدن نقره 7 فرسخ و تا باب الحدید (دروازۀ آهن) 2 میل است. (از معجم البلدان). و رجوع به ص 203، 204 و 207 از مسالک الممالک ابن خردادبه و زامیج و زامینجی شود
لغت نامه دهخدا
رودخانه ای است بسیار بزرگ، (برهان قاطع) (آنندراج)، نام رودخانه ای است بس بزرگ، (فرهنگ جهانگیری) :
ز جود چون چه زمزم ز پای اسماعیل
پدید شد ز کفش بحر قلزم و زامیم،
سوزنی،
و رجوع به فرهنگ جانسن انگلیسی و نیز رجوع به زادمیم شود
لغت نامه دهخدا
شهری است در ترکستان، (ناظم الاطباء)، و گویا این سخن مبنی بر استنباط خطائی است ناشی از آنچه سمعانی درباره زامین (که شهری است در سمرقند) گوید که: گاه بهنگام نسبت زامیجی به تبدیل ’ن’ به ’ج’ گویند و گرنه شهری بدین نام در ترکستان وجود نداشته است،
لغت نامه دهخدا
از شهرهای ایران بوده است. مرحوم پیرنیا آرد: که میرآخور تری تخم که در این موقع غائب بود وقتی از قضیۀ کشته شدن آقایش (تری تخم آگاه شد، پدر خود را نفرین کرده و با سپاهیان خود بطرف شهر زاریس شتافت. (ایران باستان ج 2 ص 961)
لغت نامه دهخدا
(می ی)
منسوب به زام است که اکنون معرب آن ’جام’ مشهور است. سمعانی گوید: جمعی از فضلاء منسوب به زام میباشند. رجوع به انساب سمعانی و زام و جام شود
لغت نامه دهخدا
حالت راه رفتن شکارچی در هنگام صید، در کمین نشستن، گیاهی
فرهنگ گویش مازندرانی