جدول جو
جدول جو

معنی زافون - جستجوی لغت در جدول جو

زافون
ولایتی است بزرگ از شهرهای سودان همجوار بلاد ملثّمین، نقاب پوشان در مغرب، (از معجم البلدان)، و رجوع به زافون (پادشاه) شود
لغت نامه دهخدا
زافون
پادشاه مقتدر و بزرگ منش ولایت زافون (در سودان و همجوار مغرب) است. وی پایتختی داشت و بروش سلسلۀ ملثمین (مرابطین، نقاب پوشان) پیش از دست یافتن بر بلاد مغرب، تغییر منزل میداد و بمراکز باران (مناطق حاصلخیز) می رفت. وی از مرابطین مقتدرتر و به امور سلطنت آشناتر است این موضوع مورد اعتراف آنان است و از این رو مرافعات بزرگ خود را نزد او می برند و از وی اطاعت میکنند. این پادشاه سالی که بحج میرفت در مغرب، بر لمتونی نقابدار (ملثم) که در آن وقت پادشاه مغرب و [امیرالمسلمین بود وارد گردید و لمتونی پیاده به استقبال او رفت. کسی که وی را در روز ورود به مراکش دیده بوده است نقل کرد که وی همچنان سواره بقصر امیرالمسلمین رفت و امیرالمسلمین خود پیاده او را همراهی میکرد. همین کس گوید: زافون مردی بلندقد و سیاه چهره بود و سفیدی چشمانش زردرنگ همچون دو شعلۀ آتش بود کف دستش چنان زردرنگ بودکه گوئی با زعفران رنگ شده است. لباس او از پیراهنی رنگارنگ و یک رداء سفید تشکیل یافته بود. (از معجم البلدان). و رجوع به دائره المعارف بستانی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاکون
تصویر زاکون
قاعده، قانون
فرهنگ فارسی عمید
بمعنی قانون و مأخوذ از روسی است، رجوع به ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
معرب ژاپن، (از نخبهالدهر ص 17)، امروزه در کشورهای عربی ژاپن را یابان گویند، رجوع به یابان و ژاپن شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ هافی
لغت نامه دهخدا
نام دژی است به فلسطین نزدیک رمله و گویند آن از توابع قیساریه در ساحل شام است، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عافی (در حالت رفع)، رجوع به عافی شود
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در بغداد، (تاج العروس)، گویا قریه ای بوده است دربغداد، (از معجم البلدان)، و رجوع به زاغونی شود
لغت نامه دهخدا
یکی از پادشاهان روم قدیم است که پس از مسیح تا عصر پیغمبر اسلام
در شام حکومت کرده است وی پس از لاون و پیش از انسطاس بمدت 18 سال حکومت کرد، (از تاریخ طبری چ نلدکه ج 2 ص 743)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
حاکم برشلونه (یکی از بزرگترین شهرستانهای اندلس که سالها در حصار فرانسویها بود و شارلمانی پادشاه فرانسه برای دست یافتن بدان رنج فراوان برد). شکیب ارسلان در الحلل السندسیه چنین آرد: امیر برشلونه که مورخان فرنگ وی را زاتون نام داده اند شارلمانی را فریب داده و با اظهار انقیادو تسلیم وی را اغفال کرد و چون فرانسویان بعزم تصرف برشلونه و به اعتماد بر زاتون بدان شهر نزدیک شدند با مقاومت شدید مسلمین روبرو گردیدند. شارلمانی که سخت از این ماجرا خشمگین شده بود هیئتی از امرای دست نشاندۀ خود تشکیل داد و تصمیم قطعی و نهائی خود را برای استیلاء بر برشلونه در آن هیئت اتخاذ کرد و پس ازبرگذاری مراسم تاجگذاری خود طبق نقشۀ دقیقی بر برشلونه که محکم ترین پناهگاه مسلمین بود حمله برد و آن را محاصره کرد. این حمله و محاصره چنان سخت بود که زاتون نتوانست بمسلمینی که برای کمک به وی آمده بودندراه یابد. سرانجام اهالی برشلونه فراری شده زاتون که با سربازان خود تنها مانده بود بقصد دفاع بیرون آمد و در دست مهاجمین اسیر گردید. فرانسویان با آخرین حملۀ خود شهری را که 90 سال در دست مسلمین بود گشودند و این فتح در 801 میلادی بود. (از الحلل السندسیه صص 210- 211). و در ذیل ص 210 آن کتاب بنقل از تاریخ متس وریجینون و غیر آن چنین آمده است: در 797 میلادی امیربرشلونه که از عرب بود نزد شارلمانی رفت سپس در 801م. که سرکشی از خود نشان داد اسیر و تبعید گردید.
مورخین عرب این امیر را گاه زاتون یا زادو و گاهی نیز زاد خوانند و بنظر میرسد که نام وی سعدون یا سعد باشد و در تاریخ لویس (شارلمانی) آمده است که سعدون در سربونه اسیر گردید و پس از اسارت پسرعموی وی بنام عامرعهده دار حکومت برشلونه و دفاع از استقلال آن گردید. و مسلمین تا دو سال در حال حصار سخت ترین مقاومتها رااز خود نشان دادند و برخی از مورخین فرنگ و از آن جمله مارمول، معتقدند که سعدون یا سعد (زاتون) از عمال سلطان قرطبه بود و ازاطاعت وی سرپیچی و به شارلمانی ابراز انقیاد کرد. شارلمانی پس از دو سال دریافت که امیر برشلونه وی را فریب داده و پیمان شکنی کرده است پس لشکری بریاست فرزندش لویس اولودفیک که عرب او را لذریق خوانند فرستاد. (الحلل السندسیه ص 210)
لغت نامه دهخدا
شهری از شهرهای جاد است که در مشرق اردن واقع است (یوشع 13:27)، دور نیست که عبارتی که در آیۀ مسطوره در سفر داوران 12:1 ’واقع است بطرف شمال’، مقصود همین شهر باشد زیرا که در ترجمه هفتاد مینویسد تا صافون تلمود میگوید آن امّاثوس است که خرابۀ امانه باشد که به جنوب دریای جلیل واقع است، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(حافْ فو)
جمع واژۀ حاف ّ، بمعنی گرداگردآینده چیزی را. رجوع به حافین شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شترمادۀ بسیار راننده و دفعکننده یا شترمادۀ لنگان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاکون
تصویر زاکون
روسی آسا (قانون) دات قاعده قانون رسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاکون
تصویر زاکون
قاعده، قانون، رسم
فرهنگ فارسی معین
چوپانی که از گوسفندان تازه زاییده مراقبت کرده و آن ها را
فرهنگ گویش مازندرانی