بکر بن عبدالله بن موسی بن علی زاغرسرسی نسفی مکنی به ابوعلی منسوب به زاغرسرس متوفی در 626 هجری قمری است. وی در سمرقند از ابوبکر فارسی (احمد بن محمد بن فضل) استماع حدیث کرد و ابوحفص حافظ نسفی (عمر بن محمد بن احمد) ازاو نقل حدیث کرده است. پدر ابوعلی 99 و جدش 114 سال و او خود 88 سال زندگی کردند. (از انساب سمعانی)
بکر بن عبدالله بن موسی بن علی زاغرسرسی نسفی مکنی به ابوعلی منسوب به زاغرسرس متوفی در 626 هجری قمری است. وی در سمرقند از ابوبکر فارسی (احمد بن محمد بن فضل) استماع حدیث کرد و ابوحفص حافظ نسفی (عمر بن محمد بن احمد) ازاو نقل حدیث کرده است. پدر ابوعلی 99 و جدش 114 سال و او خود 88 سال زندگی کردند. (از انساب سمعانی)
بلغت رومی و بعضی گویند یونانی، نوعی از حرشف است که به فارسی بیدگیا و گزمازک میگویند. (از آنندراج). بلغت رومی و بعضی گویند یونانی، نوعی از حرشف است که بفارسی بیدگیا و گزمازک خوانند و بعربی ثمرالطرفا گویند. (برهان) (هفت قلزم). کلمه یونانی است بمعنی نجم و ثیل. هر گیاه بی ساق. (یادداشت بخط مؤلف). بیونانی ثیل را نامند. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به اختیارات بدیعی و دزی شود، برانگیختن بر غزات و آماده کردن سامان جنگ کسی را و بجنگ فرستادن. یقال: ’اغزیت فلاناً، اذا جهزته للغزو’. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بجنگ برانگیختن کسی را و برغلانیدن. (از کشف و کنز و منتخب بنقل غیاث اللغات). بجنگ دشمن فرستادن و آماده ساختن برای جنگ و برانگیختن بر کارزار: اغزاه اعزاءً، بعثه الی العدو یغزوه و جهزه للغزو و حمله علی الغزو. (از اقرب الموارد). بغزو فرستادن. (تاج المصادر بیهقی) ، مهلت دادن بر وام. درنگی افکندن دین خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مهلت دادن در وام. (تاج المصادر بیهقی). مهلت دادن کسی را و دین او را بتأخیر انداختن: اغزا فلاناً، مهّله، أخر ماله علیه من الدین. (از اقرب الموارد) ، دشوار شدن آبستن بر ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج). دشوار شدن آبستنی بر ناقه. (ناظم الاطباء). دشوار شدن آبستنی بر شتر ماده: اغزت الناقه، عسر لقاحها. (از اقرب الموارد). تغزیه، در تمام معانی. (از اقرب الموارد)
بلغت رومی و بعضی گویند یونانی، نوعی از حرشف است که به فارسی بیدگیا و گزمازک میگویند. (از آنندراج). بلغت رومی و بعضی گویند یونانی، نوعی از حرشف است که بفارسی بیدگیا و گزمازک خوانند و بعربی ثمرالطرفا گویند. (برهان) (هفت قلزم). کلمه یونانی است بمعنی نجم و ثیل. هر گیاه بی ساق. (یادداشت بخط مؤلف). بیونانی ثیل را نامند. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به اختیارات بدیعی و دزی شود، برانگیختن بر غزات و آماده کردن سامان جنگ کسی را و بجنگ فرستادن. یقال: ’اغزیت فلاناً، اذا جهزته للغزو’. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بجنگ برانگیختن کسی را و برغلانیدن. (از کشف و کنز و منتخب بنقل غیاث اللغات). بجنگ دشمن فرستادن و آماده ساختن برای جنگ و برانگیختن بر کارزار: اغزاه اعزاءً، بعثه الی العدو یغزوه و جهزه للغزو و حمله علی الغزو. (از اقرب الموارد). بغزو فرستادن. (تاج المصادر بیهقی) ، مهلت دادن بر وام. درنگی افکندن دین خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مهلت دادن در وام. (تاج المصادر بیهقی). مهلت دادن کسی را و دین او را بتأخیر انداختن: اغزا فلاناً، مهّله، أخر ماله علیه من الدین. (از اقرب الموارد) ، دشوار شدن آبستن بر ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج). دشوار شدن آبستنی بر ناقه. (ناظم الاطباء). دشوار شدن آبستنی بر شتر ماده: اغزت الناقه، عسر لقاحها. (از اقرب الموارد). تغزیه، در تمام معانی. (از اقرب الموارد)