جدول جو
جدول جو

معنی زادخر - جستجوی لغت در جدول جو

زادخر
(خُ)
رجوع به زادخور، زادخوست و زادخو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زادخور
تصویر زادخور
سال خورده، پیر، فرتوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زادغر
تصویر زادغر
حرام زاده، فرزندی که از ازدواج غیر شرعی به وجود آید، ناپاک زاده، فرزند نامشروع، بدذات، حیله گر و فتنه انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاخر
تصویر زاخر
پر و لبریز مثلاً بحر زاخر
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
حرامزاده. (آنندراج) (شعوری) (ناظم الاطباء). مرکب است از: زاد (زاده، فرزند) و غر (روسبی) وعلم است حرامزاده را. (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 62)
لغت نامه دهخدا
(خُوَرْ / خُرْ)
بمنی زادخوست که پیر سالخورده و فرتوت باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) ، پیر سال خورد. (جهانگیری). و رجوع به زادخورد و زادخوست شود
لغت نامه دهخدا
مخفف زادخوست که بمعنی پیر فرتوت باشد، (آنندراج)، پیر سالخورده، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)، و رجوع به زادخور و زادخوست شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان رشخوار بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه که در هشت هزارگزی باختری رشخوار واقعاست و بر سر راه شوسۀ عمومی تربت به رشخوار است. محلی جلگه یی و گرمسیر و سکنۀ آن 329 تن میباشد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن بنشن است. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و کرباس بافی و راه آن نیز اتومبیل رو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
با دال مهمله (ابن بیطار). اذخر. تبن مکی
لغت نامه دهخدا
(خِ)
دریای بسیار آب و پر. (آنندراج) (دهار) (اقرب الموارد). و بدین معنی است که گویند: فلان بحر زاخر و بدر زاهر است. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، وادی که آب در آن موج میزند. (شرفنامۀ منیری). وادی پهناور که سیل آن را پر کند و آب آن ارتفاع یابد. (تاج العروس) ، مردم که در جوش و حرکت برای جنگ یا سفر باشند، دیگ جوشان. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، دریا. (دهار) (شرفنامۀمنیری) ، اصل نیکو و نامی. شرف بلند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نبات بلند. (اقرب الموارد) (دهار) ، آنکه فخریه کند. (اقرب الموارد) ، مرد شادمان. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
عبدالله (1680- 1728 میلادی). از پیشوایان نهضت ادبی عرب و مسیحی است. وی مطبعۀ عربی دیر ماریوحنای صابغ رادر خنشارۀ لبنان تأسیس کرد. او را مؤلفاتی است در مباحث دینی و فلسفه. (از ملحقات المنجد چ 1956)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاخر
تصویر زاخر
شریف و بلند مرتبه، پر و لبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زادخرد
تصویر زادخرد
((خُ))
کم سال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زادخور
تصویر زادخور
((خُ))
پیر، سالخورده
فرهنگ فارسی معین