جدول جو
جدول جو

معنی زئبقه - جستجوی لغت در جدول جو

زئبقه
(زِءْ بَ قَ)
جد ابوالقاسم هبه الله بن علی. محدث است. (منتهی الارب) (تاج العروس). محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
جد اعلای ابوبکر احمد بن محمد تمار. محدث است. (تاج العروس) (منتهی الارب). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ مَدْ دُ)
پریشان و متفرق ساختن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زِءْ بَ / بِ)
منسوب به زئبق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زِ ءْ بَ / بِ)
اسماعیل بن عبدالملک. محدث است. (منتهی الارب). محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(زِءْ بَ / بِ)
مرد طیش کننده. طائش و این از نظر تشبیه است. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(زِءْ بَ / بِ)
معرب زیوۀ (ژیوه) فارسی است و عامه آنرا زیبق گویند. (اقرب الموارد). زئبق در تداول عامه زیبق است. (از دزی ج 1ص 576). زئبق معرب بهمزه است. (منتهی الارب). سیماب وجیوه و ژیوه. (ناظم الاطباء). زئبق زاووق است و با همزه تعریب شده و در المعرب آمده: این کلمه با یاء (زیبق) و همزه ’زئبق’ هر دو گفته میشود و قول مختار میدانی آن است که بهمزه و کسر باء خوانند. در الفصیح وشرحهای آن نیز همچنین آمده. (تاج العروس). رجوع به المعرب جوالیقی و زابق و زیبق و جیوه و سیماب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زابقه
تصویر زابقه
کاربرد سیماب اندودن با سیماب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعبقه
تصویر زعبقه
پراکندن پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زئبق
تصویر زئبق
پارسی تازی گشته جیوه ژیوه
فرهنگ لغت هوشیار