روضه ها، مطالب و اشعاری که در سوگواری و عزاداری بالای منبر می خوانند، باغ ها، گلستان ها، گلزارها، سبزه زارها، مرغزارها، کنایه از قبور بزرگان دینی، بهشت ها، جمع واژۀ روضه
روضه ها، مطالب و اشعاری که در سوگواری و عزاداری بالای منبر می خوانند، باغ ها، گلستان ها، گلزارها، سبزه زارها، مرغزارها، کنایه از قبور بزرگان دینی، بهشت ها، جمعِ واژۀ روضه
گیاه پریشان و متفرق. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، رفوض الناس، گروههای مردم. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، رفوض الارض، زمینی که در ملک کسی نباشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آنچه ترک کرده شود پس از آنکه مراقبت و نگهداری می شده است. (از اقرب الموارد)
گیاه پریشان و متفرق. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، رفوض الناس، گروههای مردم. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، رفوض الارض، زمینی که در ملک کسی نباشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آنچه ترک کرده شود پس از آنکه مراقبت و نگهداری می شده است. (از اقرب الموارد)
مصدر به معنی رفض. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). پراکنده شدن شتران. (تاج المصادر بیهقی) (المصادرزوزنی). پراکنده شدن شتران در چراگاه. (دهار). به چرا گذاشتن شتران را تا متفرق چرند. (آنندراج). رجوع به رفض شود، پراکنده گردیدن خوشۀ خرما. (آنندراج). رجوع به رفض شود، بیفتادن پوست تنک خرما. (آنندراج) ، فراخ شدن رودبار. (آنندراج). رجوع به رفض در معنی مصدری شود
مصدر به معنی رفض. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). پراکنده شدن شتران. (تاج المصادر بیهقی) (المصادرزوزنی). پراکنده شدن شتران در چراگاه. (دهار). به چرا گذاشتن شتران را تا متفرق چرند. (آنندراج). رجوع به رفض شود، پراکنده گردیدن خوشۀ خرما. (آنندراج). رجوع به رفض شود، بیفتادن پوست تنک خرما. (آنندراج) ، فراخ شدن رودبار. (آنندراج). رجوع به رفض در معنی مصدری شود
جمع واژۀ روضه، (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، جمع واژۀ روضه به معنی مرغزار، به تبدیل ’و’ به ’ی’ به جهت کسرۀ ماقبل، و فارسیان به معنی مفرد استعمال نمایند، مانند ملائک و مشایخ و عجایب و این از تصرفات فارسیان است، (آنندراج) (از غیاث اللغات)، رجوع به روضه شود، باغ و بوستان، (ناظم الاطباء) : اکنون در ریاض امن و ... می چرد، (کلیله و دمنه)، ز خشک آخور خذلان برست خاقانی که در ریاض محمد چرید کشت رضا، خاقانی (دیوان چ سجادی ص 14)، رعایای آن بقعه را در ریاض امن و جنان امان بداشت، (ترجمه تاریخ یمینی ص 396)، کشته ای خر کره ام را در ریاض که مبادت بسط هرگز انقباض، مولوی، پهلوی تن ضعیف بود پشت دل قوی صیدی که در ریاض ریاضت کند چرا، سعدی، در خزان هم گلش از باد نریزد صائب هر ریاضی که در او مرغ خوش الحانی هست، صائب (از آنندراج)، ز صد ریاض یکی چون ریاض کوی تو نیست نمی رسد به ریاض بهشت هیچ ریاض، آصفی (از آنندراج)، - رشک ریاض ارم، یعنی رشک باغ ارم، (ناظم الاطباء)، - ریاض النعیم، باغهای نعمت: در عجم از داد تست بیشه ریاض النعیم در عرب از یاد تست شوره حیاض النعم، خاقانی
جَمعِ واژۀ رَوضَه، (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، جَمعِ واژۀ روضه به معنی مرغزار، به تبدیل ’و’ به ’ی’ به جهت کسرۀ ماقبل، و فارسیان به معنی مفرد استعمال نمایند، مانند ملائک و مشایخ و عجایب و این از تصرفات فارسیان است، (آنندراج) (از غیاث اللغات)، رجوع به روضه شود، باغ و بوستان، (ناظم الاطباء) : اکنون در ریاض امن و ... می چرد، (کلیله و دمنه)، ز خشک آخور خذلان برست خاقانی که در ریاض محمد چرید کشت رضا، خاقانی (دیوان چ سجادی ص 14)، رعایای آن بقعه را در ریاض امن و جنان امان بداشت، (ترجمه تاریخ یمینی ص 396)، کشته ای خر کره ام را در ریاض که مبادت بسط هرگز انقباض، مولوی، پهلوی تن ضعیف بود پشت دل قوی صیدی که در ریاض ریاضت کند چرا، سعدی، در خزان هم گلش از باد نریزد صائب هر ریاضی که در او مرغ خوش الحانی هست، صائب (از آنندراج)، ز صد ریاض یکی چون ریاض کوی تو نیست نمی رسد به ریاض بهشت هیچ ریاض، آصفی (از آنندراج)، - رشک ریاض ارم، یعنی رشک باغ ارم، (ناظم الاطباء)، - ریاض النعیم، باغهای نعمت: در عجم از داد تست بیشه ریاض النعیم در عرب از یاد تست شوره حیاض النعم، خاقانی
همدانی (یا بروجردی)، میرزا محمدجعفر ازگویندگان و علمای ریاضی و موسیقی قرن سیزدهم هجری بود و بسال 1268 ه، ق، درگذشت، ابیات زیر از اوست: هرکه را پیشه کمال است و بضاعت هنر است غالب آن است که با ساده رخانش نظر است راستی هر که نداردسر سودای بتان بحقیقت حیوان است و به صورت بشر است، نهان اگر تو ز چشم امیدوار منی بدین خوشم که تو در خاطر فکار منی چنان به یاد تو مستغرقم که پنداری نشسته در بر و آسوده در کنار منی، (از مجمعالفصحا ج 2 ص 147)، رجوع به فرهنگ سخنوران شود ابن رضا بن احمد پاشابن محمد الصلح، متولد 1310 هجری قمری و مقتول 1370 هجری قمری از پیشوایان و رهبران و دانشمندان و مؤلفان نامی عرب بود و در استقلال لبنان سهمی بسزا داشت، رجوع به همان مأخذ شود
همدانی (یا بروجردی)، میرزا محمدجعفر ازگویندگان و علمای ریاضی و موسیقی قرن سیزدهم هجری بود و بسال 1268 هَ، ق، درگذشت، ابیات زیر از اوست: هرکه را پیشه کمال است و بضاعت هنر است غالب آن است که با ساده رخانش نظر است راستی هر که نداردسر سودای بتان بحقیقت حیوان است و به صورت بشر است، نهان اگر تو ز چشم امیدوار منی بدین خوشم که تو در خاطر فکار منی چنان به یاد تو مستغرقم که پنداری نشسته در بر و آسوده در کنار منی، (از مجمعالفصحا ج 2 ص 147)، رجوع به فرهنگ سخنوران شود ابن رضا بن احمد پاشابن محمد الصلح، متولد 1310 هجری قمری و مقتول 1370 هجری قمری از پیشوایان و رهبران و دانشمندان و مؤلفان نامی عرب بود و در استقلال لبنان سهمی بسزا داشت، رجوع به همان مأخذ شود
ریاضت دادن و رام کردن اسب کره را، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، رام کردن ستور، (تاج المصادر بیهقی)، مراوضه، (ناظم الاطباء)، رجوع به مراوضه شود
ریاضت دادن و رام کردن اسب کره را، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، رام کردن ستور، (تاج المصادر بیهقی)، مراوضه، (ناظم الاطباء)، رجوع به مراوضه شود
مخفف گریوه است که کوه کوچک و پشتۀ بزرگ باشد. (از ناظم الاطباء) (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). مخفف گریوه. (فرهنگ فارسی معین). در فرهنگ جهانگیری و به تبع آن در برهان اشتباه کرده اند و آن ریوه است که به تازی تل و پشتۀ خاک را گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از یادداشت مؤلف) : غم چه آمد در کنارش کش به عشق از سر ریوه نظر کن در دمشق. مولوی. ، مکر و فریب و حیله. (ناظم الاطباء) (ازبرهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا) ، افسون. (ناظم الاطباء) (از برهان)
مخفف گریوه است که کوه کوچک و پشتۀ بزرگ باشد. (از ناظم الاطباء) (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). مخفف گریوه. (فرهنگ فارسی معین). در فرهنگ جهانگیری و به تبع آن در برهان اشتباه کرده اند و آن ریوه است که به تازی تل و پشتۀ خاک را گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از یادداشت مؤلف) : غم چه آمد در کنارش کش به عشق از سر ریوه نظر کن در دمشق. مولوی. ، مکر و فریب و حیله. (ناظم الاطباء) (ازبرهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا) ، افسون. (ناظم الاطباء) (از برهان)
دجاجه بائضه و بیوض، مرغ تخم گذار. ج، بیض، بیض. (از منتهی الارب). خایه گر. بسیار خایه کننده. (زمخشری). حیوان که تخم نهد. که خایه کند. که بسیار خایه کند مثل مرغ و ماهی. مقابل ولود. (یادداشت مؤلف)
دجاجه بائضه و بیوض، مرغ تخم گذار. ج، بُیض، بیض. (از منتهی الارب). خایه گر. بسیار خایه کننده. (زمخشری). حیوان که تخم نهد. که خایه کند. که بسیار خایه کند مثل مرغ و ماهی. مقابل ولود. (یادداشت مؤلف)