جدول جو
جدول جو

معنی ریواج - جستجوی لغت در جدول جو

ریواج
ریواس، گیاهی علفی و پایا با ساقه های نازک سفید و ترش مزه که مصرف خوراکی دارد، چکری، زرنیله، ریباس، رواس
تصویری از ریواج
تصویر ریواج
فرهنگ فارسی عمید
ریواج
(ری)
رستنی که ریواس نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری) (از آنندراج). ریباس. ریواس. ریواص. (یادداشت مؤلف) :
ز کوه آرمت کبک کوهساری
زپشته برق و ریواج بهاری.
(ویس و رامین).
غذا سمانی و عدسی و ریواج و... موافق تر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
زر بستانی از ارکی برداری
ما را گل و باقلی و ریواج آری.
انوری
لغت نامه دهخدا
ریواج
گیاهی است از تیره ترشکها (هفت بندها) که گونه خوراکی ریوند چینی است. ساقه های هوایی و دمبرگهای آن محتوی مواد ذخیره ای و اسیدی است و بدین جهت مورد استفاده خوراکی قرار میگیرد ریباس اشغرغ اشطیاله. یا شربت ریواس شربتی که با عصاره ریواس تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رواج
تصویر رواج
روا شدن، روایی یافتن، روان بودن، در جریان داد و ستد بودن پول و کالا، روا، روان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریواس
تصویر ریواس
گیاهی علفی و پایا با ساقه های نازک سفید و ترش مزه که مصرف خوراکی دارد، چکری، زرنیله، ریواج، ریباس، رواس
فریب، حیله، نیرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(ری وَ)
قریه ای است از قراء نیشابور. (از معجم البلدان) (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ری)
عدالت و داد. (ناظم الاطباء). عدالت. (آنندراج) (از برهان) (از انجمن آرا) ، نظم، طریقه و رسم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَهَْ)
اسب خوش راه. (ناظم الاطباء). معرب رهوار که به معنی مرکب روندۀ فراخ گام و خوش راه باشد. (آنندراج) (از برهان). رجوع به راهوار شود
لغت نامه دهخدا
ریباس، (ناظم الاطباء) (از آنندراج)، اسم فارسی ریباس است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به ریواس شود، پیوند درخت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ری)
نام رستنی. ریباس. (ناظم الاطباء). ریواج. ریباج. ریویج. ریباس. ریوا. ریونج. ریواص. ریویز. (یادداشت مؤلف). به معنی ریواج است که رستنی مشهور باشد. (برهان) (از آنندراج). گیاهی از تیره ترشکها (هفت بندها) که گونۀ خوراکی ریوند چینی است. ساقه های هوایی و دم برگهای آن محتوی مواد ذخیره ای و اسیدی است و بدین جهت مورد استفادۀ خوراکی قرار می گیرد. ریباس. اشغرغ. اشطیاله. (فرهنگ فارسی معین) :
قلیۀ باقلی و قلیۀ سیب و ریواس
گزری باشد پر کوفتها گرد و صغار.
بسحاق.
- شربت ریواس، شربتی که با عصارۀ ریواس تهیه کنند. (فرهنگ فارسی معین).
، ریا. نفاق. فریب. (ناظم الاطباء) (از برهان). مکر و حیله. (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) :
ای فلک شرم تا کی این نیرنگ
ای جهان توبه تا کی این ریواس.
مسعودسعد (از آنندراج).
می نداری خبر تو ای نسپاس
که به صد بند و حیلت و ریواس.
سنایی.
چه خواهم کرد زرق و هزل و ریواس
نخواهم نیز غافل بود و فرناس.
سنایی.
می و معشوقه را بگزین به عالم
جز این دیگر همه زرق است و ریواس.
سنایی.
به ریواس ار توان لعبت روان کرد
روان نتوان بدو دادن به ریواس.
سنایی.
چرا گوید سنایی از خطیری
نخواهم خورد هزل و زرق و ریواس.
سوزنی.
، افسون. (ناظم الاطباء) (از برهان).
- ریواس دردادن، فریب دادن. گول زدن:
گناه کردن هر خس بدان همی نرسد
که عذر خواهد و خواهد که دردهد ریواس.
سیدحسن غزنوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از رواج
تصویر رواج
روا شدن، در جریان داد وستد بودن پول و کالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریواز
تصویر ریواز
وضعی شی در موضع لایق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریواس
تصویر ریواس
نفاق، فریب، افسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریواس
تصویر ریواس
گیاهی است با ساقه سفید و برگ های بزرگ و پهن، مزه ترش دارد و دارای مقدار زیادی ویتامین C می باشد، ریوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رواج
تصویر رواج
((رَ))
جریان داشتن، روان بودن، رونق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رواج
تصویر رواج
رواگ
فرهنگ واژه فارسی سره
ریواس درخواب غم و اندوه است. اگر بیند که ریواس داشت و میخورد، دلیل که به قدر آن که خورده او را غم و اندوه رسد. اگر بیند که ریواس بفروخت یا به کسی داد، دلیل است از غم و اندوه رسته گردد. جابرمغربی گوید: اگر بیند ریواس میخورد و به طعم شیرین است، دلیل که وی را منفعت رسداز قبل دوست یا از قبل خویش و چون بیند ریواس ترش است، دلیل است پشیمانی خورد در کارها. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از رواج
تصویر رواج
Popularization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رواج
تصویر رواج
popularisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رواج
تصویر رواج
popularisatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رواج
تصویر رواج
yaygınlaştırma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رواج
تصویر رواج
대중화
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رواج
تصویر رواج
普及
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رواج
تصویر رواج
פּוֹפּוּלָרִיזָצִיָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رواج
تصویر رواج
penyebarluasan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رواج
تصویر رواج
प्रसार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رواج
تصویر رواج
популяризация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رواج
تصویر رواج
Popularisierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رواج
تصویر رواج
popularización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رواج
تصویر رواج
popolarizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رواج
تصویر رواج
popularização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رواج
تصویر رواج
普及
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رواج
تصویر رواج
popularyzacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رواج
تصویر رواج
популяризація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رواج
تصویر رواج
kueneza umaarufu
دیکشنری فارسی به سواحیلی