جدول جو
جدول جو

معنی ریض - جستجوی لغت در جدول جو

ریض
(رَیْ یِ)
نخست در ریاضت آمده، یستوی فیه المذکر و المؤنث. گویند: ناقه ریض و غلام ریض. اصل آن ریوض است که واو به یاء قلب شده است. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). کرۀ ناآموخته. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
ریض
نوتپاس کسیکه (ریاضه) تپاس را تازه آغازیده
تصویری از ریض
تصویر ریض
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رضی
تصویر رضی
(پسرانه)
راضی و خشنود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریو
تصویر ریو
(پسرانه)
ریونیز، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی و داماد طوس سپهسالار ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریاض
تصویر ریاض
(پسرانه)
روضه ها، باغها
فرهنگ نامهای ایرانی
جمع واژۀ روضه، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (اقرب الموارد)، رجوع به روضه شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
فراهم آمدنگاه آب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). لغتی است در روضه که واو به یاء بدل شده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مرد متواضع سزاوار خیر.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی است در قول امروءالقیس:
أصاب قطاتین فسال لواهما
فوادی البدی ّ فانتحی للأریض.
(معجم البلدان).
اریض یا یریض شهری است یا وادی ایست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حرض. برجامانده که برخاستن نتواند
لغت نامه دهخدا
تصویری از رفیض
تصویر رفیض
هم آبخور برانداخته، خوی (عرق)، شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفض
تصویر رفض
گذاشتن و انداختن چیزی، پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیض
تصویر رمیض
تیز، کارد تیز پیکان تیز، گوشت بریان
فرهنگ لغت هوشیار
چراندن: در زمین گرم سوزش از خشم، باران تابستانی، سختی گرما، سوز درون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریز
تصویر ریز
هر چیز خرد و بسیار کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تازاندن دواندن، دویدن، لگد زدن، بال زدن، گریختن، تیر انداختن، پرتاباندن، جنبیدن: ستارگان دویدن تاختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریخ
تصویر ریخ
سرگین، غایط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریح
تصویر ریح
باد، نسیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریث
تصویر ریث
کندی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در شک افکندن کسی را و گمان بردن در روی شک را و تهمت کردن وی را و ناپسندی دیدن از وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روض
تصویر روض
بوستان سبزه زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راض
تصویر راض
خرسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحیض
تصویر رحیض
شسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضی
تصویر رضی
خشنود شدن، خشنود گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضیض
تصویر رضیض
کوفته شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحض
تصویر رحض
خوی کردن خوی کردن تپ زده، مشک دریده، توشه دان کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
باره بارو، گرداگرد پیرامون شهر، آغل سر پناه، اندرونه روده، همسر، جایباش میانه میانه چیزی، بنیاد بنلاد، همسر، درخت انبوه پر برگ زن همسر مرد جایگاه گوسفند، محل سکنای طایفه، حصار قلعه باره، برج بارو، پیرامون شهر گرداگرد، روده، آنچه که در اندرون شکم باشد (سوای دل)، رسن پالان که بجانب زمین باشد جمع ارباض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایض
تصویر رایض
رام کننده ستوران توسن، دست آموز رام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیض
تصویر بیض
تخم، تخم مرغ، بیضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریضان
تصویر ریضان
جمع روضه، روادها مرغزارها بستان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریض
تصویر حریض
فرو مانده زمینگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریض
تصویر جریض
اندوه گلو گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریضه
تصویر ریضه
مرغزار گلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاض
تصویر ریاض
جمع روضه، مرغزارها روادها بوستان ها جمع روضه باغها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیض
تصویر حیض
دشتان
فرهنگ واژه فارسی سره