- ریض
- نوتپاس کسیکه (ریاضه) تپاس را تازه آغازیده
معنی ریض - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرغزار گلستان
بیمار
اندوه گلو گیر
فرو مانده زمینگیر
مقابل طویل، پهناور، پهن، در علوم ادبی در علم عروض بخری بر وزن مفاعیلن فعولن مفاعیلن فعولن
شعر، سخنی که دارای وزن و قافیه باشد، سخن منظوم، کلام موزون
پهناور، دارای عرض طولانی و دراز
تازه، نوا، شکوفه کویک، سرود گوی نیکو رامشگر نیکو، آب باران، نو باوه، سپید و تازه
بایا دان کیشدان، دیرینه، تیر سوفار کرده
بریده شده، چامه سرود، بدهکار گزنه از گیاهان مقروض، شعر
بیمار، رنجور، نا تندرست، نالان، معلول
بیمار، ناخوش
широкий
breit
широкий
szeroki
largo
large
breed
चौड़ा
عريضٌ